Select All
  • HERMAN | هِــرمـان
    37.9K 8.8K 19

    [کامل شده] [لری] اگر اونی که گم شده تو باشی، من برمی‌گردم و پیدات می‌کنم. اما اگر اونی که گم شده من باشم، به خاطرِ من پشتِ سرت رو نگاه می‌کنی؟

    Completed   Mature
  • Son of the Nun(L.S)
    31K 4.1K 24

    gay love,Romance,Horror شما هم فکر میکنین توی شهر کوچیکتون،هیچ اتفاقی نمیوفته؟فکر میکنین همرو میشناسین و روز ها همونجوری که فکر میکنین شب میشه؟ فقط یه لحظه تصور کنین،چشم هاتون رو ببندید و تصورش کنید،اگه شیر فروش محلتون اونی که فکر میکنید نباشه،راننده تاکسیی که اکثر اوقات سوارش میشید، اونی نباشه که نشون میده.رادیویی که...

    Completed  
  • S I C K [L.S]
    12.1K 2K 10

    آدم ها کی میخوان بفهمن بزرگترین دشمنشون ذهنشونه؟ ❌شامل مقدار زیادی سلف هارم، حیوان آزاری و قتل =)❌ SHORT STORY Highest ranking : #2 in shortstory

    Completed  
  • Made of glass (Completed)
    1.9K 323 9

    بوی عشق می‌داد، بوی خنکی و نم بارون... گفتم: ببین چه هوای دلیه، واقعا پاهات میاد توو این هوا بری؟ روشو برگردوند، قهر نبود..، خرمالو بهش تعارف کردم، روشو برگردوند..، قهر نبود! دلش رو برداشت راهی شد، گفتم: خودت میری اونو دیگه نبر ... بذار باشه هوا رو ببینه عشق کنه... محل نداد راهی شده بود، صدای کوبیدن در که اومد دلم ریخ...

    Completed  
  • |Larry Stylinson|
    46.1K 6.8K 58

    اینجا هیچ وهم ، خیال یا افسانه ای نیست.. اینجا همه چیز شیرین و قابل لمسه..! درست مثل یه فلش بک به خاطرات خوب قدیمی:)

  • sign of the times(L.S)
    13.4K 2.3K 53

    why are we always stuck and running from the bullets? (persian story of larry stylinson) cover by: lovely @IWontBeTheOne ❤❤❤

  • Always with you [L.S]
    30.9K 2.9K 51

    وقتی تورو دیدم روز عادی نبود...بعد از اون هیچ روز دیگه ای عادی نبود... عشق...این تنها کلمه ای بود که بهش باور نداشتم! اما...فکر میکنم با تو شدنی شده استایلز!

  • Polaris (larry stylinson)
    783 107 3

    " چشم ها نمیتوانند بدرخشند مگر آنکه چیزی در پشت آنها در حال سوختن باشد "

  • *Ghost*{L.S}
    6.8K 615 30

    +تو منو نمیشناسی -چرا..چرا خوب میشناسمت..تو لویی..لویی تاملینسون که عاشق رنگ ..رنگ سبز چشمای م.. +:خفه شووو ..

  • Endless Dream (Larry Stylinson)
    644 116 4

    به یاد لویی عزیز, نقاش رویاهایمان. Persian Larry fanfic

  • the moon[L.S]
    44.9K 6.3K 40

    گاهی اوقات بعضی ها فقط متولد میشن تا میزبان تاریکی محض باشن... میزبان شیطان... زندگی... اون به هیچ وجه چیزی که توی قصه‌ی پری ها تعریف میشه نیست... زندگی واقعی اینجاست... بین هرم سرد نفس هاش... بین این بازوهایه امن و بی احساس... بین این لب هایه سردو شیطانی... بین تاریکی ای که خنجر انعکاسش با بیرحمی در قلب همه فرو میره...

  • Broken Wings (SIN2) [L.S]
    22.2K 4.1K 9

    (جلد دوم از SIN) خداوندگارا بر من مرحمت كن و بال هاي شكسته ي مرا ترميم كن.

  • Sunflower [L.S]
    2.5K 337 6

    آفتاب‌گردونا هرجا باشن میچرخن سمت خورشید. خورشید زندگیِ من تویی لویی...

  • The foundation of deception [L.S|M.Preg]
    16.5K 3.6K 30

    [ آپ‌های نامنظم و طولانی] + من می‌خوام ببینمش! قلبش مچاله میشه. نمی‌دونه این بغضِ لعنتی از کجا سر باز زده، از کجا اصلا شکل گرفته که مدام داره حجیم و حجیم‌تر میشه، فقط... فقط می‌دونه که حاضره جهان رو تماما قتل عام کنه تا اون خوب باشه! اون، با چشم‌هایی که جاذبه‌ی سیاهچاله دارن براش. اون، با چشم‌هایی که حالا رگه‌های کوچی...

    Mature
  • granulated glass [L.S]
    3.3K 639 6

    ❌چند ماه آپ نخواهد شد❌ - تو، هریتِ از آسمون افتاده، حواستو جمع کن چون از این به بعد مـــــــن دشمن توئم. لویی هریت رو توی بغلش می‌گیره و تن داغ و کوچولوش رو به خودش فشرده جیغش رو با بوسیدن لب‌هاش خفه می‌کنه. - دیگه نبینم کس دیگه‌ای رو نگا کنیا، مسخره‌ی لوسِ زر زرو.

    Mature
  • Bʟᴀᴄᴋ ʟᴇᴀᴅᴇʀ [L.S](z.m){omega.vrs} C.O.M.P.E.L.E.T
    70.3K 10.5K 31

    به سفیدی نور در میان تاریکی ها.... ............................................ّ...................................... هری با لویی دوست میشه همون گرگینه ای که هری رو از دست اون متجاوز نجات داد. . .C.O.M.P.E.L.E.T

    Completed  
  • do you miss me too
    537 88 3

    زندگی ایده آل... این دقیقا همون چیزی هست که لویی،هری و دختر هفت سالشون دارن. اون ها یازده سال گذشته رو با همدیگه بودن و تصمیم دارن تا ابد سال آینده رو هم همینطور بگذرونن. من کیمیام و این داستان،ماجرای اتفاقاتیه که قراره برای این لویی و هری بیوفته. Cover by: nariiis

  • Broken Repair (L.S)
    27.8K 4.5K 25

    لویی به همراه دوستش مایکل تو لندن زندگی میکنه. اون خودشه، و خودش کاملا پرسروصدا و پر هیجان ، پررو و بامزس... و به این اشاره کردم که اون گی ه؟ یه عالمه تتو داره و زیاد فحش میده. لویی بخاطر یه رابطه ای که خیلی بد تموم شده، با مشکلاتش سر و کله میزنه. ولی چه اتفاقی میوفته وقتی مایکل با پسرای وان‌دایرکشن دوست میشه، و اون...

    Completed   Mature
  • Torturer Of Love~L.S [Completed]
    26.5K 4.5K 26

    و تو میدونی؛ من، عاشقِ این دردم... "شکنجه گرِ عشق" 17نوامبر2018

    Completed  
  • Change My Mind~L.S [Completed]
    122K 17.5K 63

    "یکم صبر داشته باش، همه‌چیز تغییر میکنه..." "همه‌چیز؟! نه...هیچ چیزی عوض نمیشه، مگه اینکه اون لعنتی تغییر کنه..." "پس انجامش بده...نظرش رو تغییر بده..." پابلیش مجدد کتاب کامل شده‌ی change my mind. نوشته شده در اول فوریه‌ی 2018. پایان، پنجم سپتامبر2018.

    Completed  
  • Brillare Su Di Me~L.S
    2.5K 357 10

    Shine On Me 'بر من بتاب' عاشقانه هایی آرام از لری استایلینسون تابستان 97 [ON HOLD]

  • Beanie Boy [L.S] [Completed]
    30.8K 6.7K 17

    هری از فرفری هاش متنفره. پس اونا رو با بینی میپوشونه. لویی تویینکه. و عاشق موهای فرفریه. Original Story by: @verifiedlarry

    Completed   Mature
  • 《happiness shop~L.S》
    6.6K 1.2K 17

    "خوشحالی پیدا کردنی نیست؛ساختنیه! و به نظر من خوشحالی همین لحظه ها و همین خنده های توعه که با عطر موهات خاطره میشن تو گنجینه ی قلبم!" . . . LARRY 🔻 not updating! #Cover by:@prnynm

    Mature
  • smut Larrey
    8.4K 322 2

    با صابون وارد شوید🤘😂

  • Not about me[L.S]
    1.3K 166 13

    اون هیچوقت نتونست بفهمه که هیچ کدوم اینا واقعی نیست، اون که مثل موجود درون امیلی باهوش نبود :')

  • End. [L.S|Z.M]
    6.8K 1.4K 12

    اون باهام حرف نمیزنه و منم با اون. اون باهام دعوا می‌کنه و منم با اون . اون زینه و من لیام. من هریم و اون لویی. |Ziam and Larry fanfiction|

  • Blood Bank [L.S]
    16.2K 2.4K 16

    دنيايى كه خون آشام ها در اون حكومت ميكنند به بانك خون خوش اومديد ، پر از خون هاى تازه و درجه يك ! وان (one) يك بانكدار سخت كوشه كه تحت تاثير فرومن خون آشام ها قرار نميگيره يك روز ، ارباب هرى ، پسر ارباب درد براى بازرسى بانك مياد درحين گذارشى كه وان داشت به ارباب ميداد ، ارباب ؛ تمام مدت به اون زل زده بود و بعد ... او...

  • Raising Harry [L.S ][ Persian Translation ]
    17.6K 2.3K 8

    "گاهی نیمه ی گمشده ی شما همون شخصیه که کل زندگيتون میشناسیدش" هری از وقتی بچه بود، توسط جی به سرپرستی گرفته شد و لویی برادر بزرگه ی جدیدش شده بود. درباره زندگیشون بخونین همونطور که اونها بزرگتر و عاقلتر میشن. درباره لویی و مادرش که هری رو بزرگ میکنن بخونین. written by @Harrysvelvetybumhole

  • Blasé ➳ l.s. (persian translation)
    148K 25.5K 57

    من تمومش نمیکنم، تا وقتی که اون مال من شه‌.

    Completed