alexithymia :))
یه جایی....زیر درخت بلوط.... همون جایی که باد برای نوازش موهایشان آمده بود و برگ ها سایه بان بودند.... کف دستانش خیس شده بود و پاهایش جانی نداشت.... و او به زیبایی نشسته بود و بیشتر به گیتارش نگاه میکرد... _من میتونم داستان اهنگارو ببینم....نمیدونم...یه چیزی که....اسمش برام قفله نگاهش میکرد....با تعجب....با بیخیالی...