Select All
  • BELLA [H.S]
    10.2K 1.2K 45

    توی تمام دروغ هایی که بلا اطرافش داره و بهشون عادت کرده بزرگترینشون از بین میره و احساس ترد شدگی‌ رو از کسانی دریافت میکنه که یه روزی بهشون باور داشته. بلا سعی میکنه با تمام وجودش مقاومت کنه ولی هری هر دفعه راهی برای شکستنش داره. شاید فرار کنه و گیر بیوفته ولی هیچ کس یه اشتباه رو دوبار تکرار نمیکنه و هیچکس به همون شکل...

  • شعر زبان احساس من♡
    1.5K 168 37

    شعرایی که دوس دارم شعرایی که روی قلبم میشینن شعر و شعر و شعر فقط همین...

  • FulfillMent at WorK
    15.2K 3.6K 26

    این ی داستان نیست ولی میخوام این جارو براتون پر کنم از کلی جمله که وقتی خسته‌ای وقتی حال نداری وقتی انگیزه نداری بیای این جا و تصمیم بگیری که هی هنوزم دیر نیست میتونم از اول شروعش کنم *-* شمایی که امتحان داری بیا اینو بخون کمکت میکنه (^_−)☆ مورد تایید مشاوران برجسته ی کنکور :| پشت صحنه ی زندگی مین شوگای اعظم : Billb...

    Completed  
  • #سخن_بزرگان | Book 1
    35K 7K 11

    کتاب اول از سخن بزرگان در رابطه با فن‌فیکشن

  • Horror Story (+18)
    25.4K 4K 42

    💀 داستان‌ های کوتاهِ ترسناکِ چند خطی 👽

    Completed  
  • ﻬ بعد از "آبی"
    560 86 8

    ❧دلنوشته‌های کوتاهِ من..!💙🎈

  • MAYBE ?
    3.3K 587 19

    شايد هايي ك با فكر كردن بهشون گوشام سوت ميكشه ~ "ممكنه بعضي هارو فقط جايي خونده باشم و نظريه هاي خودم نباشن "

  • just a human
    60 7 1

    کلید : برای خوندن این داستان کوتاه به خودت رجوع کن، از گذشته تا به امروز. وگرنه چیزی جز اوهامات یک ذهن پریشان نخواهد بود. توضیح داستان چیزی نیست جز این : پسری که برای ثبت نام وارد کالج میشه، از طبقه ی همکف به طبقه ی دوم پا میگذاره تا سرکی بکشه و ...

    Completed  
  • Our Conversation
    4.3K 840 8

    [ C O M P L E T E D ] _«میخوای بپری؟» _«آره!» _«نمیذارم!» _«چرا؟ مگه من توی این جهان آدم به حساب میام؟ من فقط یه مرده متحرکم!» _«نمیذارم بپری!» _«نمیتونی جلوم رو بگیری..» _«پس منم باهات میپرم!» Our Conversation Short Story Copyright © 2017 Dark Angel H Started: July 31, 2017 Finished: July 32, 2017 :)))))) Best Reco...

    Completed  
  • Anar
    1.6K 563 20

    「Completed」 _ och es tut mir leid + excuse me?! "بنظر من دست‌ها خیلی مهم و مرموزن، چشم‌ها نشون دهنده افکار و روحه اما دست‌ها انحصارا در خدمت صاحبشونن. اونا میتونن هم بهت لذت بدن هم عذاب، میتونن هم نوازشت کنن هم کبودی روی تنت ایجاد کنن. من نمیدونم باید دست‌ها رو بپرستم یا ازشون بترسم."

    Completed  
  • all the lonely people
    980 170 4

    [ می خواستم بدانم این همه آدم تنها از کجا می آیند ؟ ]

  • Poems from Everywhere
    103K 12.4K 1

    شعرهايى از همه جا.

  • Why She Wanted To Sleep?
    9.1K 1.9K 12

    ناگهان از خواب پریدم که رفته بودی و من هنوز هزار دل سیر حرف داشتم [آباعابدین] Cover by kimiamd

    Completed  
  • QUESTIONS
    15.9K 1.9K 18

    همه داستان هایی برای گفتن دارند , اگر سؤال های خوبی از آن ها بپرسید . ||

  • Upstairs
    114K 15.1K 50

    «طبقه‌ی بالا» من تنهای تنها بودم! یادم نبود چند وقته... سال‌ها... خاطرات کم‌کم پاک شدن. حتی اسمم رو به سختی به یاد می‌آرم. شب و روزها می‌گذرن. یادم نیست به چه گناهی این جا حبس شدم. هیچی یادم نیست... تنهایی، تنهایی، تنهایی... ...و بعد، یه روز در صدایی کرد و من به جای صورت روانپزشک، چهره‌ی یه دختر جوان رو توی چارچوب در...

    Completed  
  • my solitude
    127 14 4

    تنهایی های ذهن من~ به خلوت یک برونگرای منطقی خسته خوش اومدید. امیدوارم لحظات خوبی رو کنار هم داشته باشیم. راحت بشینید، نوشته های من رو بخونید، با من حرف بزنید و از شیر قهوتون لذت ببرید.