داستان کوتاه ترسناکby Katrin395242نصفه شبی حوصلم سر رفته بود گفتم داستان کوتاه ترسناک بنویسم ツهیجانیمرگشب+14 more 🔯 Cussed People 🔯by dalya137973817616فرانکی در حالی که صورتش را با دستانش پوشانده بود با صدای آرامی زمزمه کرد: _ چرا تلاش می کنی منو نجات بدی؟ من نفرین شده ام! تموم شده ام! جاستین کنار او نشست و به منظره رو...cursetortureترسناک+8 more