Anazzz22

پارت جدید گذاشتمااا.حواستون هست؟؟❤️
          	....ووت یادتون نرهه

Anazzz22

خوشکلای من سلاممم:))
          پارت اخر سفید و سیاه نوشته شده و خب باید یکم ادیت بزنمش تا یک پایان خفن داشته باشه. از صبوریتون ممنونم و قول میدم پارت اخر رو به زودی آپ کنم^-^

Anazzz22

@tiyaraaaaaaaaaaaaa گذاشتممممممممم
Reply

tiyaraaaaaaaaaaaaa

@Anazzz22 نمیرارییییییی
Reply

Anazzz22

سیاه و سفید چهل‌کا شد و باورم نمیشهههههههههههه^-^
          قوربون تک تک شما بشم من:)

yasamin_jk

@Anazzz22 خوبه خوبههه کلیلیلیلییییی
Reply

tawhidhesari248

چرا باورت نشه نویسنده به این خوبی باید بیشترین بشه
Reply

thv1736

سلام عزیز دل من 
          فیک “مرز ممنوعه” تازه‌ترین اثر من است
          هر پارتش با تمام عشق و احساسم نوشته شده، پر از احساسات ناب و لحظاتی که قلبت رو می‌لرزونه 
          داستان درباره عشقی ممنوع بین دو نفر است، عشقی که در دل یک شب بارانی، میان خیابان‌های خیس و زیر نور چراغ‌ها، آن‌ها را به انتخابی سخت میان بقا یا فداکاری می‌کشاند ️✨
          خوشحال می‌شم بخونید و با حمایت‌تون انگیزه منو چند برابر کنید ❤️
          https://www.wattpad.com/story/400110256?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=share_writing&wp_page=create&wp_uname=thv1736
          

soearro

یه فیک محشر دخترپسری تاریخی از تهیونگ و شوگا  به قلم ایوا آوردم برات که من خودم یکی از طرفداراشم
          حتمااا بهش سر بزن مطمئنم عاشقش میشی
          
          ▪️ نام : نیران 
          ▪️کاراکتر : تهیونگ ، شوگا
          ▪️ژانر : تاریخی، فانتزی، عاشقانه 
          ▪️خلاصه : فرمانروا تهیونگ از قلمرو والونا، برای رسیدن به پادشاهی به یک وارث نیاز داره! اما اون یک راز بزرگ رو پشت در خوابگاهش نگه می‌داره...
          نیران! دو رگه‌ی انسان و پری که برای هر دو گونه یک لکه‌ی ننگه و وجودش باعث نحسیه... 
          قصه‌ی بلند این پری‌زاده‌ی مخفی رو در "نیران" دنبال کنید.
          
          *** 
          _ باید برای مراسم زفاف آماده بشید شاهزاده.
          مراسم زفاف رسمی بود مخصوص ازدواج‌های بزرگ اشرافی. رسم بر این بود که عروس و داماد، زیر نظر غیرمستقیم چند شاهد، با هم همبستر می‌شدند تا ازدواجشان به‌طور کامل رسمیت پیدا کند.
          سانی به کمک ندیمه‌ها لباس سنگین و پرطمطراقش را از تن بیرون آورد. لباس‌هایی که با لایه‌لایه پارچه و جواهر، سنگینی‌شان روی دوشش بود.
          به جایش پیراهنی سفید و بلند پوشید؛ حریری که نرم روی تنش نشست و تنها با یک بند باریک در پهلویش بسته می‌شد. برای ولیعهد جاگوا باز شدن همان یک گره کافی بود تا لباس یکجا از تن همسرش بیفتد.
          بانویی که از همه مسن‌تر و باوقارتر بود، جلو آمد. صدایش آرام اما جدی بود:
          _ شاهزاده، چون این اولین شب شماست، لازمه کمی درباره‌ی فرایند معاشقه آگاه بشید...
          
          https://www.wattpad.com/story/286507941?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=kimiyagoli83