Diyaan93

سلام دوستان
          	تابستون گرمتون بخیر
          	
          	یه نکته ای رو بگم
          	من صفحه ی نوتیفیکیشن هام لود نمیشه. ایمیلش برام میاد ولی برای جواب دادن به نظرات باید وقت کنم دونه دونه و پارت به پارت فیک ها رو باز کنم
          	
          	اگر سوالی دارید که منتظر جوابین تو خصوصی بپرسین ازم♥️
          	
          	راجع به آپ فیک ها قبلا هم گفتم
          	
          	ووت و نظرات شما من و به این اپ میکشونه و اگر کافی نباشه معذورم میکنید از آپ به موقع.
          	من به نظرات و فیدبک کم عادت ندارم. اگر خیلی مشتاق داستانها هستین معرفیشون کتید تا منم دست و دلم به نوشتن بره
          	
          	راجع به کانال بگم، فعالیت خاصی نداره، یعنی تصمیم جدی ای برای راه اندازی مجددش ندارم. درحد یک ارشیوه که خودتون مختارین لفت بدین یا جوین بشین.
          	
          	داستان زیاده. سه تا جدید تو ذهنمه. یکی ترسناک بی دی اس ام یکی ترسناک فانتزی و یکی جنایی مافیایی و خشن. قدیمیا همه ادامه دار هستن، ولی خب... 
          	
          	خلاصه که داستان و نوشتن دغدغه نیست. پس کم‌کاری از من نیست ♡
          	
          	

Sunaly_17

وای کایهونن‌باشه داستانای جدید
Reply

CS_l_DOH

@Diyaan93 یه کم انتظار زیادیه بعد از این همه مدت انتظار فیدبک روزای اوجو داشتن... اول باید خودتو ثابت کنی عزیزم
Reply

VK-Cheri

سلام عزیزم ببخشید بی اجازه توی مسیج بوردت پیام میزارم ‌‌..
          خوشحال میشم اگر دوست داشتی یه سر به فیکم بزنی..
          
          
          
          پسر دستش رو روی سینه مرد مقابلش گذاشت و لب زد : وقتی بچه بودم ارزوی پرواز داشتم ! 
          حس آزادی و سرخوشی وقتی که بین هوا معلقی .. بدون اینکه هیچ فکر و سنگینی احساس کنی "
          قطره اشکی به ارومی از گوشه چشمش چکید و مردمک های لرزونش روی صورت اروم مرد نشست : میای باهم پرواز کنیم ؟"
          
          https://www.wattpad.com/story/374360976?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=VK-Cheri

san_yas

This is a story of peace and love...
          
          درگذرِ زمانی که جهانِ عنصر افزار‌ها با فجایعِ جنگ، بی‌عنصری و نبودِ آواتار به جلو می‌رفت؛ 
          انسان‌هایی برای نجاتِ آینده‌ای که رو به نابودی و فروپاشی حرکت می‌کرد، با وجود تضادها و تناقص‌ها یکی شده و راهیِ مسیری سخت شدند!...
          شاهزاده‌ی سومِ سرزمینِ آتش در بِحبوحه‌ی گرفتاری و رنجِ مردمِ دنیا، بی‌ هیچ انگیزه و هدفی خودش رو در لذت و بیخیالی غرق کرده...
          اما شاید یک نفر قادر به تغییرِ اون و قرار دادنش در مسیرِ نجاتِ یک جهان و همینطور عشق باشه!...
          
          https://www.wattpad.com/story/373155193?utm_source=android&utm_medium=org.telegram.messenger&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=san_yas