Eva_story

نتونستم تا فردا صبر ‌کنم
          	پارت ۳۱ هایرث آپ شد.
          	لطفا ووت دادن رو فراموش نکنید❤️
          	https://www.wattpad.com/1465822352?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=share_published&wp_page=create_on_publish&wp_uname=Eva_story

Anima_animos

نقطه شروع داستان ما دقیقا مشخص نیست!
          من پرت شدم داخل تاریکی که باریکه نوری که ازش ساطع میشد نشون دهنده یه <عشق >بود
          و البته منبع اون باریکه نور....
          تابو های اطرافیان من بود که تبدیل شد به عقده،
          تبدیل شد به یک حس!
          و حالا کوک من دست تو رو ول نمیکنم
          مشکل نیست تهیونگ بخواب!
          من تو سیاهچاله ناخودآگاه ات هم باهات هستم 
          من <سایه> توام 
          ولی الان همراه باهم داریم تو تاریکی آرومی زندگی می‌کنیم
          این تاریکی با وجود الگوهای کهنی که دیگران داخلش شکل دادن قشنگه ...
          چون سرچشمش قشنگه نه خط های ریز و درشتی که باعث شکل گیری این عشق شد!
          پس بیا غرق شیم تو ابن تاريکی تا لحظه کشیده شدن تو سیاهچhttps://www.wattpad.com/story/376428619?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Anima_animos

busantownroad

فیکشن ترجمه شده ی کوکمین:
          
          جئون جونگکوک همیشه مخالف ازدواج، روابط و بچه ها بود. اون هرگز نمی خواست متعهد به کسی باشه و همیشه میگفت : "مردم احمقن و من از بیشتر اونا متنفرم."
          کیم سوکجین که از این حس جونگکوک آگاهی داشت، براش چیزی رو سرهم کرد که امیدوار بود جونگکوک بهش عشق بورزه.
          
          https://www.wattpad.com/story/277530855?utm_source=ios&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details&wp_uname=busantownroad

sam_hanoul

همین الان پارت آخر هایرث رو تموم کردم. 
          برای خوندنش خیلی دست دست کردم و بالاخره شروعش کردم و وقتی شروعش کردم دیگه نتونستم دست بکشم.
          واقعاً از جذاب ترین هایی بود که خونده بودم. نوشته ها به اندازه یک کتاب فاخر برای من منظوم بود. و دنیایی که خلق کردی واقعا من رو به هیجان می آورد. نمیتونم بگم چقدر از خوندنش لذت بردم. از ته دل امیدوارم هم شغلت و هم تمام چیز هایی که در زندگی دنبالشونی برات صف بکشن.

oOpsimlostlastone

سلام ایوا.
          من خیلی وقته که فیکشن هات رو میخونم و عاشقشونم. 
          قلمت عالیهههه. 
          اهم اهم..
          من خودم یه نویسنده تازه کارم پس اگه اشکالی نداره.
          یه سر به داستانم بزن و اگر خوشت اومد ازش حمایت کن.
          
          https://www.wattpad.com/story/369877429?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=oOpsimlostlastone

Evil_Queens3

از یک چیز مطمئنم؛ شاید اسمش رو بذاری خود شیفتگی، اما من فقط برای مهارت های خودم و وقت شما ارزش قائلم. میدونم بچم قراره دلت رو ببره پس بهش سر بزن. دیدن اسم اکانتت توی جمعمون خوشحالم میکنه. بعد از خوندن این فیک حس های زیادی سراغت میاد اما قطعا پشیمونی یکی از اونا نیست!
          I think you'd like this story: " " by Evil_Queens3 on Wattpad https://www.wattpad.com/story/373528674?utm_source=android&utm_medium=org.thunderdog.challegram&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Evil_Queens3

user61646893

سلام ایواشی
          خیلی خوشحالم بابت اینکه برگشتی و داری داستان های بینظیرت رو ادامه میدی
          این سه پارتی که از هایرث آپلود کردی کاملا مبهم ها رو از بین ببرد و یک معنای دیگه ای به داستانت داد
          خیلی خوشحالم داستانت رو پیدا کردم و شروع به خوندنش کردم
          امیدوارم بعد از این سه پارتی دوباره غیبت نزنه و زود زود پارت های بعدیه داستان دنیای هایرث رو آپلود کنی 

hi_soul

@user61646893 
            وای دقیقا دختر! اصلا وقتی نوتیفش رو دیدم شُک بودم! گفتم نبابا امکان نداره.. واتپد یه چیزیش شده. اما بعدش دیدم نههههههه خودشههههههه
            * گریه زیاد:')
            امروز میخوام خوندن هایرث رو از اول شروع کنم، که یادم بیاد چی به چی بود. 
            ایواشی، ماچ به کلت. دوباره ما رو تو عصر غیبتت رها نکن.*بغل
Reply