آن که رخسارِ تو را رنگِ گل و نسرین داد
صبر و آرام توانَد به منِ مسکین داد
وان که گیسویِ تو را رسمِ تَطاول آموخت
هم تواند کَرَمَش دادِ منِ غمگین داد
من همان روز ز فرهاد طمع بُبریدم
که عنانِ دلِ شیدا به لبِ شیرین داد
گنجِ زر گر نَبُوَد، کُنجِ قناعت باقیست
آن که آن داد به شاهان، به گدایان این داد
خوش عروسیست جهان از رهِ صورت لیکن
هر که پیوست بدو، عمرِ خودش کاوین داد
بعد از این دستِ من و دامنِ سرو و لبِ جوی
خاصه اکنون که صبا مژده فروردین داد
عیدتون مبارک باشه
بهترین هارو براتون آرزو میکنم در کنار خانواده
بیست سالت شد کوچولوءِ قلبم..تولدت مبارک؛
باید آخرین باری که تولدت کنارت بودم ، بیشتر قدرِ زمانُ میدونستم؛ بگذریم..میخام بگم که انتهای مسیر ما تا اینجا بود، از این به بعد تو قلبم رشدت میدم و با کلمات بزرگت میکنم؛
از طرف آری*
اقا طلا رو یادته؟ بزرگ شده باید ببینیش
من صاحبِ دوتا شیرینِ دیگه هم شدما..
یکیشون خیلی بغلیه.. شبا همو بغل میکنیم میخابیم؛
الان که اشک هام بدون اجازه خودشون رو دار زدن
پِلو «یکی از همون بچه قشنگام» اومد بغلم کرد-
Ignore User
Both you and this user will be prevented from:
Messaging each other
Commenting on each other's stories
Dedicating stories to each other
Following and tagging each other
Note: You will still be able to view each other's stories.