• JoinedAugust 24, 2015

Following


Story by HenyWoo
Blood by HenyWoo
Blood
چشمامو باز کردم يه جاى تنگ و تاريک....چه اتفاقى واسم افتاده بود؟؟بدنم خشک شده بود دستمو بلند کردم يه چيز چوبى...