VK-Cheri

سلام عزیزم ببخشید بی اجازه توی مسیج بوردت پیام میزارم ‌‌..
          خوشحال میشم اگر دوست داشتی یه سر به فیکم بزنی..
          
          
          
          پسر دستش رو روی سینه مرد مقابلش گذاشت و لب زد : وقتی بچه بودم ارزوی پرواز داشتم ! 
          حس آزادی و سرخوشی وقتی که بین هوا معلقی .. بدون اینکه هیچ فکر و سنگینی احساس کنی "
          قطره اشکی به ارومی از گوشه چشمش چکید و مردمک های لرزونش روی صورت اروم مرد نشست : میای باهم پرواز کنیم ؟"
          
          https://www.wattpad.com/story/374360976?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=VK-Cheri

Hisoka__285

درود بچه‌ها چطورین:> ♥️
          هیسوکا هستم نویسنده فیکشن "تاریکی Darkness"
          طی یک مسائلی دیگه نتونستم به اکانت قبلیم برگردم مجبور شدم اکانت جدید بزنم خواستم بگیم بوک این اکانت رو از ریدینگ لیستتون حذف کنین و برای این اکانت رو حمایت کنین
          لطفا عین قبل ووت و کامنت بذارین رفقا میدونین چقدر افسوس خوردم سر اینکه نتونستم برگردم تو این اکانتم~
          https://www.wattpad.com/story/376959045?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=share_writing&wp_page=create&wp_uname=Hisoka__285

MadBlack77

ִֶָسلام دونه برف خوشگل))
          ببخشید که مزاحمت شدم... خوشحال میشم به بوک آبیم سر بزنی")
          کسی چه میدونه شاید خوشت اومد و خوندیش:))))
          کاپل اصلیش مینسونگه و ممنون میشم نگاهی بهش بندازی حمایت کنی">
          لطفا به دوستاتم معرفیش کن**
          https://www.wattpad.com/story/333736597?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Theaurrora&wp_originator=jYrcdi8J%2B8S2RaUX4T3PVf61klj%2B3ZmI%2BjegaV2aGULruzjdhu7pSxYCZxH4dPHC6hVBKz46T1U%2BDLIu8Ej4EvDaVpmUSqGCc%2BAwwAEc1ZgpmMbi%2BXt7DSBnCOCPK4qq

NinaKim221

هلو زیبا ببخشید بدون اجازه تو مسیج بردت پیام گذاشتم خوشحال میشم سر بزنی (برای دوستمه )
          تنکسسس
          |اختلالی منجر به شکوفایی|
          جئون جونگ کوک توی هیجده سالگی دچار اختلال مانیک دپرسیو نوع مانیک میشه و خوش گذرونی های افراطیش‌زندگیش‌رو خراب میکنه و  این تلنگر باعث میشه به نوع دوم بیماری یعنی افسردگی رو بیاره اما همچی وقتی کیم تهیونگ پسری که به خاطر طرد شدنش از خانواده مجبور به کار میشه عوض میشه . با اخراج شدن ته  اون دنبال کاره جدیدی میگرده و اولین بار با جئون جونگ کوک مواجه میفهمه جفتشه.
          تهیونگ حتی با بی توجهی های کوک هم  از تنها سرپناهش‌ دل نمیکنه.
          ولی جونگ کوک موقعیت مراقبت از خودش رو نداشت چه برسه به فرده دیگه.
          شاید اختلال جونگ کوک سرنوشت اون دو رو به بازی میگرفت میکرد! اما نویسنده اش خوده تهیونگ و جونگ کوک بودن.
          
          
          
          
          
          https://www.wattpad.com/story/376018994?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=share_reading&wp_page=reading&wp_uname=bluejflower