نوشتن هیچوقت اولویتم نبود؛ ولی الان یه بمب ساعتی تو کلهامه که میگه کاغذ کم کم داره جوهر شناسنامهم رو میخوره.
اگه بترکه، لباسام رنگین میشن از خون هایی که باید بهشون فرصت نریخته شدن میدادم. من به این آدمهای غیرحقیقی، یه پاکت اکسیژن مدیونم.
نوشتن هیچوقت اولویتم نبود؛ ولی الان یه بمب ساعتی تو کلهامه که میگه کاغذ کم کم داره جوهر شناسنامهم رو میخوره.
اگه بترکه، لباسام رنگین میشن از خون هایی که باید بهشون فرصت نریخته شدن میدادم. من به این آدمهای غیرحقیقی، یه پاکت اکسیژن مدیونم.