حوری☄

دیروز تولدِ لیام بود
          هیچوقت هیچ تولدی رو تا این حد غمگین ندیدم.

اینجا جاییه که هر وقت بهش سر میزنم، دلم میخواد دوباره توی گذشته باشم.

وقتی میگم نویسنده های موردعلاقه‌م اینجا بودن باعث خوشحالیمه،
          شاید شما متوجهش نشین، این به این معنیه که یه عمر خاطره
          و حس خوب ، دوباره برات تداعی میشه،
          جوری که تموم حس غم و شادی ای که از خوندن قلم شون
          اینجا داشتی،
          یه جوری بهت برمی گرده.
          روز های خوش.

زین دیشب اول تور سولو شو اجرا کرد، و 
          و ما دیگه لیام نداریم ،
          و کلی عکس از مراسم لیام با چهارتا پسر با استایل مشکی دیدیم این چند روز…
          همه چیز خوابه یا چی؟
          چرا همه چیز شبیه فن‌فیکشنای تلخِ اینجا شده،مگه این زندگیِ واقعی نبود!

هرچی بیشتر میگذره، بیشتر شبیه به یک خواب میشه.

و ما لیام رو‌ نداریم ؟! برای بیست و شیش روز …

هی
          من حوری‌ام
          و هفت سال از اینجا بودنم میگذره::)))))

پس کاش یکی اینجا یه داستان درست‌وحسابی بنویسه حداقل.

ولی خدایی مسیج بورد‌ِ من پر از خاطره‌ست
          یاسمن اینجا بوده
          ماهی اینجا بوده
          کیارا اینجا بوده،
          الی عزیزمم بوده؛
          واقعاقلبم میشکنه اگر اینم واتپد ازمن بگیره.

تو رو خدا بیا مسیج بوردم ببند
          تعارف نکنی یه وقت،
          اینجا اصلا نیاز به راه ارتباطی نداره واتپدِ عزیز!