
ZahraVahidi1
تو تنها متعلق به منی فول نشده،درسته؟
@Manelios
5
Works
1
Reading List
824
Followers
سلام بر شما. به قول جان کیتینگ تو فیلم « انجمن شاعران مرده »، Copre Diem! که به زبان فارسی ما میشه دم را غنیمت بشمار، یا به اصطلاح از هر فرصتی استفاده (ـیخوبی) بکن! اینجام که بگم میخوام از این ارتباط اجتماعی بینمون که هرچند به واسطهی فیکشنهای تخیلی این اپلیکیشن بوده، استفادهی بهینه کنم و چیزهای خوبِ تاثیرگذار بشناسونم به کسایی که شاید اگر این واسطه نبود، هیچوقت باهاشون همکلام نمیشدم؛ پس حرفم اینه که بیاید محدود به هدفی که بابتش این برنامه رو دانلود و استفاده میکنیم، نباشیم؛ چونکه خوبیها، متعلّق به تمام آدمهای دنیاست و اما ممکنه دستتقدیر طوری بچرخه که شما نود و اندی سال عمر کنی و با بعضی خوبیها آشنا نشی؛ اما ممکنه یه نفر بیاد و معرف چیزی بشه که درونیات ما رو سوقِ تسلیبخشی میده و این یه موهبته. خلاصه که از این به بعد در انتهای هر قسمت Mine، بیربط به محتوای این قصه؛ بخشی به اسم Epilogue در اختیارتون قرار میگیره که من تو این بخش، بهتون چیزهای خوب و درستُحسابی از دیدگاه شخصیم معرفی میکنم؛ مثل فیلم، کتاب، موسیقی، فعالیت و... [ با محوریت هنری- فرهنگی- اجتماعی که اگر اینجور چیزها رو میپسندید، این بخش میاد و درست کنج قلبتون مینشینه.] که از نظرم میتونه مشابه آبی روان در خشکهزاری عمل کنه، حس خوبی بهمون بده، حالمون رو از حالتی که هست بهبودی ببخشه و یا پرتوی نوری بر افسردگی نهفته و یا کسالت دائمیمون باشه، درست مثل تاثیری که رو خود من میذاره و از ته قلبم امیدوارم که متقابلاً روی فرد دیگری هم! حالا شما اجازه دارید که استفاده کنید، اجازه دارید که استفاده هم نکنید. من تنها با معرفیش هم راضی از این بابتم که رسالت رو تمام کردم و خیالم راحته که اگر یکنفر هم بهرهمند بشه، بسیار کافی و ارزشمنده! همین و در نهایت؛ امشب هم قسمت جدید Mine آپ میشه. | راستی؛ کلمهی انگلیسی Epilogue ریشهی یونانی / Epilogus / داره و به نتیجه و بخش پایانی داستان گفته میشه که در پردهی پایانی نمایشنامهها و داستانها قرار میگیره و به طور معمول، نویسندهی اثر در این بخش، مستقیم با مخاطب صحبت میکنه.| باشد که غم خجل شود از صبر قلبتان.
تو تنها متعلق به منی فول نشده،درسته؟
سلام بر شما. به قول جان کیتینگ تو فیلم « انجمن شاعران مرده »، Copre Diem! که به زبان فارسی ما میشه دم را غنیمت بشمار، یا به اصطلاح از هر فرصتی استفاده (ـیخوبی) بکن! اینجام که بگم میخوام از این ارتباط اجتماعی بینمون که هرچند به واسطهی فیکشنهای تخیلی این اپلیکیشن بوده، استفادهی بهینه کنم و چیزهای خوبِ تاثیرگذار بشناسونم به کسایی که شاید اگر این واسطه نبود، هیچوقت باهاشون همکلام نمیشدم؛ پس حرفم اینه که بیاید محدود به هدفی که بابتش این برنامه رو دانلود و استفاده میکنیم، نباشیم؛ چونکه خوبیها، متعلّق به تمام آدمهای دنیاست و اما ممکنه دستتقدیر طوری بچرخه که شما نود و اندی سال عمر کنی و با بعضی خوبیها آشنا نشی؛ اما ممکنه یه نفر بیاد و معرف چیزی بشه که درونیات ما رو سوقِ تسلیبخشی میده و این یه موهبته. خلاصه که از این به بعد در انتهای هر قسمت Mine، بیربط به محتوای این قصه؛ بخشی به اسم Epilogue در اختیارتون قرار میگیره که من تو این بخش، بهتون چیزهای خوب و درستُحسابی از دیدگاه شخصیم معرفی میکنم؛ مثل فیلم، کتاب، موسیقی، فعالیت و... [ با محوریت هنری- فرهنگی- اجتماعی که اگر اینجور چیزها رو میپسندید، این بخش میاد و درست کنج قلبتون مینشینه.] که از نظرم میتونه مشابه آبی روان در خشکهزاری عمل کنه، حس خوبی بهمون بده، حالمون رو از حالتی که هست بهبودی ببخشه و یا پرتوی نوری بر افسردگی نهفته و یا کسالت دائمیمون باشه، درست مثل تاثیری که رو خود من میذاره و از ته قلبم امیدوارم که متقابلاً روی فرد دیگری هم! حالا شما اجازه دارید که استفاده کنید، اجازه دارید که استفاده هم نکنید. من تنها با معرفیش هم راضی از این بابتم که رسالت رو تمام کردم و خیالم راحته که اگر یکنفر هم بهرهمند بشه، بسیار کافی و ارزشمنده! همین و در نهایت؛ امشب هم قسمت جدید Mine آپ میشه. | راستی؛ کلمهی انگلیسی Epilogue ریشهی یونانی / Epilogus / داره و به نتیجه و بخش پایانی داستان گفته میشه که در پردهی پایانی نمایشنامهها و داستانها قرار میگیره و به طور معمول، نویسندهی اثر در این بخش، مستقیم با مخاطب صحبت میکنه.| باشد که غم خجل شود از صبر قلبتان.
عزیزم، تا اینجا از خوندن قلم و احساست خیلی لذت بردم.♡♡♡
خود کتابچه و مقدمهی |✨️Nadeleine | تقدیم شد. یه مینیناول گرم و زیتونی که تو قسمتهای کوتاهی آپ میشه. امیدوارم بتونید باهاش ارتباط بگیرید. https://www.wattpad.com/story/375665700?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Manelios
امشب میتونیم ماین رو داشته باشیم؟ ++
خیلی وقت پیش یکی تو تلگرام برام ممنوعه رو فرستاد و من بعد از خوندنش وقتی به خودم اومدم، دیدم کل فیک رو شات گرفتم:) خودت میدونی چقدر خوب مینویسی؟ البته... چون من اولین کسی نیستم که اینو بهت میگه! برای طوری که ممنوعه غم داشت، میخوام تا آخر عمرم وقتی یادش میفتم گریه کنم:) بوس رو نوک انگشتای رقصنده و بی نظیرت...
یا پنج تن...این چی بود من خوندم..چیکااااار کردی با منننن اصن من به درک با این بچه چه کردی تو لیلییییییی پشمااااااااام بابااااا..واقعا میگم لیلی این غیرمنتظره ترین و غیرقابل پیشبینی ترین پایان بندی بود که فصل یک ماین میتونس داشته باشه فکم افتاده بخدا یه هفته منتظرش بودم شب از سردرد و تهوع نتونستم بخونم فقط خوابیدم، صبح ساعت ۵ پاشدم دیدم آپ شده تو کونم عروسی شد، خدااا شاهده تا ۷صبح داشتم میخوندمش دوسااعت تموم طول کشید یدونه پارتو بخونم، اینجوریکه یه پاراگرافو میخوندم سیر نمیشدم برمیگشتم از اول میخوندم اکلیل بالا میاوردم بعد از اول هی دوباره از اول (و پلان آخر اکلیلهارو از دماغ بالا آوردم ممنون:)))
لیلیِ قشنگم سلام؛ احوالت چطوره؟خوبی جانِ دلم؟؟لیلی گفتی یه هفته..امروز دو هفته تموم شد...مثه دل من که از انتظارش تموم شد..
@Fatima97abs خداقوت عزیز دل خسته نباشی؛ داری میگی پارت شونزده آپ شده؟؟چرا نیس واس من پس:((
یه جا پرسیده بودی چرا ممنوعه رو دنبال میکنیم من دنبالش کردم با این امید که انتهای این قصه کسی که بی وجدانیِ این زندگی رو ترک میکنه کوک باشه تا با تمام وجودم حس کنم عمق نافرجام درد کشیدن تهیونگ رو ولی باز هم این جونگکوک بود که محکوم شد به موندن و مرده زندگی کردن من نمیگم که ممنوعه بد بود اتفاقا تبحر تو رو در باز آفرینی احساسات به خصوص درد رو نشون میده که اینطور ذهنم درگیرش شده و با وجود نزدیکی کنکور درس هامو فراموش کردم و کمتر از چهل و هشت ساعت بی وقفه کلمات این دنیای پر رنج رو دنبال کردم تا زودتر تموم بشه چون نمیتونستم تحمل کنم سنگینی حضورش رو در صورتی که خوندنش بیشتر طول بکشه.. این فقط یه فیکشن بود ولی میدونم قراره بشه یه لکه تاریک توی قلبم شاید فکر کنی اغراق میکنم ولی این برای خودم ثابت شده با وجود اشک هایی که همین الان صورتمو خیس کردن در صورتی که غالبا گریه نمیکنم و تنها ی تنها زمانی میتونستم خودم رو به ادامه دادنش وادار کنم که به یاد می آوردم این واقعی نیست و پسر های من الان در زادگاه خودشون مشغول گذروندن خدمت سربازی شون هستن به دور از تمام این نا زیبایی ها در پایان فقط میخوام بگم متاسفم ولی کاش نمیخوندمش ...اگه قراره اسمش همراه با انرژی منفی توی خاطرم بیاد ... اگه سعی می کنم کاملا فراموشش کنم ولی امید دارم که یه روز روایت های شیرین تری درباره تهکوک عزیزم از از این قلم بی نظیر برام بازگو بشه✨️
من نمیدونم این رو میخونی یا نه ولی نیاز دارم این نحسی که تو وجودم رشد کرده رو یه جوری خالی کنم متاسفم که اینو میگم ولی من دوستش نداشتم میگم چرا همه چیز اینجا بی رحمانه ناعدالتی رو فریاد میزد و شخصیت تهیونگ به شدت مورد ناراحتی من بود من قسمتی که توی دنیای موازی اتفاق افتاد رو نخوندم چون چه فرقی میکنه در هر صورت این فقط یه تصوره نه واقعیت واقعیتی که تهش این کاراکتر تهیونگ بود که باید با غم برای همیشه از دست دادن کنار میومد چون از نظرم از اول شروع تمام این درد ها تقصیر خودش بود اون عاشق جونگکوک بود و وقتی که دید جونگکوک این قدر عاجزانه میخواد کنار خودش نگهش داره نباید طوری رفتار می کرده که حس نا امنی و نا کافی بودن به اون پسر دست بده که تهش منجر بشه به محتاج غریبه های بی رحم شدن برای یادگرفتن اینکه چطور یه معشوقه بی نقص باشه گذشت و من باز نفهمیدم دلیل سردی تهیونگ با جونگکوک رو بعد از غیبت چند ساله اش در صورتی که اینقدر بی تاب دیدن اون پسر بود در صورتی که اینقدر اون پسر رو شکسته بود تهیونگ مظلوم بود ولی در عین حال گنه کار هم خودش بود اما جونگکوک این وسط بی گناه بود و بی رحمانه قربانی شد
@stkarmy ای وایِ من، نه جانم، چه عصبانیتی؟ چون جواب دادن به نظرات بلند بالا نیاز به تمرکزم داره، گاهی دیرتر میخونم. میفهمم، این هم هست شاید. اگر تناسخی باشه، قسمتشون میشه حتماً، دو Special Part آخر هم میخواد دنیای موازی رو بهتر و مقبولتر نشون بده و خلاصه به هر تئوریای چنگ زدیم کمی شادتر به پایان برسن بلکه.
@stkarmy بالاخره جواب دادی میدونی این چند روز که گذشت حس می کردم خوندی که چی نوشتم ولی عصبانی شدی و جواب ندادی ☺️ من متوجه ختلالی که تهیونگ بهش مبتلا بود شدم ولی کنجکاویم از این بود که با وجود اون بیماری هم میتونست با جونگکوک مهربون تر باشه رفتار ته صرفا جوری بود که تنفر ازش ساطع می شد و این واقعا درد آور بود در هر حال با گذشت چند روز غمش برام کهنه تر شده ولی همونطور که گفتم مطمئنم فراموش نشدنیه درست مثل رقابت منچستر و کسی برای دوست داشتن .. این دوتا کلکسیون درد های دنیای ادبیات من رو تشکیل می دادن که حالا ممنوعه هم بهش اضافه شده همشون عجیب برام ناراحت کننده بودن و با اینکه یه گوشه از ذهنمو همیشگی مال خودشون کردن سعی میکنم از مرور جزئیاتشون خودداری کنم حالا بگذریم از همه این ها این که این فقط یه فیکشن بود رو قبلا هم گفتم ولی توی دنیای ممنوعه با تمام قلب و وجودم امیدوارم اگر زندگی بعدی نسیب تهکوک داستانِ مون شد بشه شبیه داستان های عاشقانه فلافی ای که همه اون ها رو لوس و کلیشه ای خطاب میکنن به نظرم واقعا دنیا و خداشون یه همچین زندگی رو بهشون بدهکاره
Both you and this user will be prevented from:
Note:
You will still be able to view each other's stories.
Select Reason:
Duration: 2 days
Reason: