Daftar untuk bergabung dengan komunitas bercerita terbesar
atau
Cerita oleh Mani Mirjavadi | مانی میرجوادی
- 2 Cerita Terpublikasi
از تولد تا مرگ
344
41
1
همه جا تاریک است و چیزی نمی بینم. تنها سر و صدای نا مفهومی از بیرون این محفظهی لعنتی که دورم پیچیده شده است...
یک ساعت مانده به مرگ
999
153
1
آخرین روز زمین بود. اخبار گفته بود امروز همه چیز تمام می شود.پایان نزدیک بود و بالاخره زمان مرگ فرا رسیده بود...