وانشات جدید آوردم براتون از استریکیدز~
امیدوارم که خوشتون بیاد♥︎
منتظر نگاه قشنگتون هستم:)
سولهی سرش رو تکون داد و گفت:
-تو چی؟با اون دختره قرار میذاری؟
مینهو متعجب سرش رو کج کرد و گفت:
-کدوم دختر؟
سولهی دست به سینه به مینهو خیره شد:
-همون دختری که پشت کافه بوسیدیش!
●بالاخره مینهو و سولهی به هم میرسن؟یا براشون سوءتفاهم به وجود میاد و از هم فاصله میگیرن؟
ژانر:عاشقانه،دخترپسری
https://www.wattpad.com/story/388943210
وانشات جدید آوردم براتون از استریکیدز~
امیدوارم که خوشتون بیاد♥︎
منتظر نگاه قشنگتون هستم:)
سولهی سرش رو تکون داد و گفت:
-تو چی؟با اون دختره قرار میذاری؟
مینهو متعجب سرش رو کج کرد و گفت:
-کدوم دختر؟
سولهی دست به سینه به مینهو خیره شد:
-همون دختری که پشت کافه بوسیدیش!
●بالاخره مینهو و سولهی به هم میرسن؟یا براشون سوءتفاهم به وجود میاد و از هم فاصله میگیرن؟
ژانر:عاشقانه،دخترپسری
https://www.wattpad.com/story/388943210
اما پسر شدم که تورا آرزو کنم!
عاشقانه ای در دل تاریخ..
در میان جنگ و نفرت و خمپاره تنها واژه ای که با تموم این ها غریبست،واژه ی عشقه..!
عشق،با نفرت و جنگ غریبست..
چون ما طبیعتا نمیتونیم با کسی که عاشقشیم جنگی داشته باشیم..
جنگ اول من با دلم بود..!
وقتی که غرق اون چشم های اقیانوسی و پر از رازت شدم..
و عاقبت خودم رو توی همون چشم ها گم کردم!
و دل باختم به نگاهی که باهاش خو میگرفتم..
و برام آشنا بود..
انقدر غرق عشقت شدم که فراموش کردم..
باهات خداحافظی کنم!:)
https://www.wattpad.com/story/388907655?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=moonriver85
۱۲ سال منتظر سال اژدها بودم :)
اون موقع برام دور از انتظار بود خودم رو توی این سال و سن ۲۴ تصور کنم. باورم نمیشه به این زودی داره تموم میشه.
باید ۱۲ سال دیگه صبر کنم تا دوباره ببینمشಥ‿ಥ
Ignore User
Both you and this user will be prevented from:
Messaging each other
Commenting on each other's stories
Dedicating stories to each other
Following and tagging each other
Note: You will still be able to view each other's stories.