سلام
میدونم که خیلی وقته از نوشتن کالرز گذشته اما من بعد از مدت ها وقت گذاشتن سر خوندن کالرز بالاخره تمومش کردم و الان انقدر از شدت زیباییش زبونم بند اومده که نمیدونم چی بگم
فقط میخوام ازت تشکر کنم که همچین چیزی رو نوشتی
اینکه باعث شدی حس هایی رو تجربه کنم که واقعا برام شیرین بودند.
و اینکه سر پارت های آخر یه جوری اشکام از چشمام پایین می اومد که انگار من جای اون دوتا داشتم اتفاقات رو تجربه میکردم
خلاصه بگم کاری که نوشتی در یک کلمه محشر بود ( هرچند که این کلمه هم برای توصیفش کمه)
ازت ممنونم:)
ببخشید که بدون اجازه شما اینجا چیزی تایپ میکنم اما بعد از مدتی تصمیم گرفتم یک فیکی بنویسم که واقعا زمانم رو روش بزارم :)
اگر دوست داشتی رز سفیدم در خونه "میراث" رو بزن و کمی مهمونش باش و با میزبان های مهربونش همراه باش :)
" میراث "
دکتر کیمی که سعی کرده بود بعد از فوت پدرش تمام خانواده کیم را به دور هم جمع کند اما ...
نوه کوچکتر کیم بزرگ که طی سال ها غیبش زده بود چی ؟
یک دایی مسئولیت پذیر ، برای برگرداندن خانواده اش تا اسپانیا هم میرود .... درسته ؟
اما واقعا آن پسر گمشده ، حاضر به پذیرفتن خانواده ای که روزی با پای خودش آنها را طرد کرده بود ، میشد؟
https://www.wattpad.com/story/374561364?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=share_writing&wp_page=create&wp_uname=SarinaMehrabi
نمسیس رو تموم کردم و واقعاً نمیدونم چی باید بنویسیم در موردش :) خدای من. بهش فکر که میکنم مغزم تیر میکشه. شاهکار.
و الهی که بمیرم برای جونگکوک قصه :) عزیزترین و مظلومترین شخصیتی که توی زندگیم خوندمش. کاش میشد بغلش کنم دو روز کامل زار بزنیم باهم.
خلاصه که برای همیشه یه تیکه از قلبمو جا گذاشتم توی این داستان.
مرسی بابت خلق این شاهکار. ♥️
Ignore User
Both you and this user will be prevented from:
Messaging each other
Commenting on each other's stories
Dedicating stories to each other
Following and tagging each other
Note: You will still be able to view each other's stories.