Nahiriii

We're only getting older, baby
          	And I've been thinking about it lately
          	Does it ever drive you crazy
          	Just how fast the Night Changes? :) 

BShari

@daiana777a 
          	  نگران نباش همه یه تختشون کم شده ... مامانم میگه شبا تو خواب حرف میزنم بعد جدول افعال ماضی و ماضی رو میگم وسطش میزنم جاده خاکی در مورد خزندگان و جنین توضیح میدم در اخر هم فرمول فیزیک و ریاضی رو مقایسه میکنم* به در و دیوار نگاه کردن و آه کشیدن ...  
Reply

daiana777a

@BShari @Nahiriii
          	  امتحان عربی داشتم عوارضشه
Reply

miss_m_2818

آن که رخسارِ تو را رنگِ گل و نسرین داد
          
          صبر و آرام توانَد به منِ مسکین داد
          
          وان که گیسویِ تو را رسمِ تَطاول آموخت
          
          هم تواند کَرَمَش دادِ منِ غمگین داد
          
          من همان روز ز فرهاد طمع بُبریدم
          
          که عنانِ دلِ شیدا به لبِ شیرین داد
          
          گنجِ زر گر نَبُوَد، کُنجِ قناعت باقیست
          
          آن که آن داد به شاهان، به گدایان این داد
          
          خوش عروسیست جهان از رهِ صورت لیکن
          
          هر که پیوست بدو، عمرِ خودش کاوین داد
          
          بعد از این دستِ من و دامنِ سرو و لبِ جوی
          
          خاصه اکنون که صبا مژده فروردین داد
          
          
          عیدتون مبارک باشه 
          بهترین هارو براتون آرزو میکنم در کنار خانواده 

ItisRaha

این روزها داره دوباره بارون کم‌کم داره شروع به باریدن می‌کنه؛ هنوز روی تاب، جلوی دریا، ساعت پنج‌ونیم زیر بارون می‌شینی؟

lee-min-yass

          میدونی که واتپد باگ‌ های زیادی داره… شاید همین ک اکانتت بعد از این همه مدت هنوز پاک نشده هم یک باگ باشه. و شاید اولین باگیه که دوست دارم درست نشه. هنوزم دلم می‌خواد بیام بورد دوست جدیدم ک خیلی زود تبدیل به ی دوست قدیمی شد و برای خودم حرف بزنم.
          
          راستی کمتر از دو ماه دیگه سال تموم میشه نهیر. 
          و فالوورات رند شدن؛ 222 تان. 

VK-Cheri

سلام عزیزم ببخشید بی اجازه توی مسیج بوردت پیام میزارم ‌‌..
          خوشحال میشم اگر دوست داشتی یه سر به فیکم بزنی..
          
          
          
          پسر دستش رو روی سینه مرد مقابلش گذاشت و لب زد : وقتی بچه بودم ارزوی پرواز داشتم ! 
          حس آزادی و سرخوشی وقتی که بین هوا معلقی .. بدون اینکه هیچ فکر و سنگینی احساس کنی "
          قطره اشکی به ارومی از گوشه چشمش چکید و مردمک های لرزونش روی صورت اروم مرد نشست : میای باهم پرواز کنیم ؟"
          
          https://www.wattpad.com/story/374360976?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=VK-Cheri