Sign up to join the largest storytelling community
or
Niyoushastories
Aug 11, 2015 03:25PM
قسمت دومناچار بودم و نمیتونستم حرفی بزنم. کشمو محکم کردم و دستکش هارو کردم دستم و شروع کردم.خمیازه کشیدم و به ساعت نگاه کردم. ساعت ده شب بود و رستوران باید تعطیل میشد. دستکش هارو انداختم تو سینک و ل...View all Conversations