OceanBlue_soul

و بالاخره فیکشن جدید به اسم 'پلی لیست بیمارستان' رو شروع کردیم
          	امیدوارم خوشتون بیاد.

charmer0325

"-نمیتونی تصور کنی چه ماموریت هایی گذروندم که اجازه بدن وارد ارتش بشم..."
          
          "+مهم نیست... برای من هیچ چیز جز قلب آدم‌ها مهم نیست"
          
          "-اگه... اگه هنوز نمیتونی بهم اعتماد کنی، میخوای تو هم چیزی رو بدونی که نباید؟ اینجوری مساوی میشیم...!"
          
          استعمار کره توسط ژاپن، دورانی که خائن ها و معترض ها هردو لایق مرگ اند. زمانی که مرگ با عشق یکی میشه... "Crimson Mirage" 
          
          آپ دومین فیک چنل ما شروع شده و ادامه پیدا کردنش فقط به حمایت شما عزیزان بستگی داره، خوشحال میشیم اگر بهش سری بزنید و با داستانش همراه بشین.
          
          از نویسنده محترم این اکانت معذرت می خوایم که بدون اجازه پیام گذاشتیم ممنون میشیم اگه همکاری کنید :>
          
          https://www.wattpad.com/story/399451083?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=skz_fiction

koook_d

سلام قشنگم ببخشید بدون اجازه اومدم توی مسیج بوردت ❤️❤️
          واسه اولین بار دارم فیکی رو مینویسم که  نیاز به حمایتت داره 
          ژانر: عاشقانه | انگست| کلاسیک
          مکان: لندن، دهه‌ی ۶۰ میلادی
          کاپل : هیونلیکس & مینسونگ 
          
          در خیابون‌های خیسِ لندن،
          میون چراغ‌های گازی و بخار قهوه‌ی تلخ کافه ناتینگهام،
          قصه‌ای شروع می‌شه که کسی جرات نکرده حتی زمزمش‌کنه.
          این، داستانِ آدم‌هایی‌ِ که یاد گرفتن عشق رو پنهون کنن.
          نه چون نمی‌خوان… چون دنیا بلد نیست بفهمه.
          
          دفتر خاطرات من 
          قصه ی دوست داشتن نیست 
          قصه‌ی "اجازه نداشتن برای دوست‌داشتنه
          روایت روح‌هایی که توی هم غرق شدن، اما هر روز باید نقش غریبه‌ها رو بازی کنن.
          و با این‌که می‌دونن هر قدم به‌سمت هم، تاوان داره…بازم قدم برمی‌دارن.
          
          چون بعضی عشق‌ها، اون‌قدر زلال و بی‌نقاب‌ان که توی دنیای آلوده‌ی ما، اسمش می‌شه: گناه.
          
          و وسط همین تاریکی،
          یه پروانه‌ی آبی…
          تو بادهای لندن می‌رقصه،
          تا برسه به کسی که با نفس‌هاش زندگی می‌کنه.....
          ☕️
          ____
          «تو… پروانه‌ی آبیِ منی. حس می‌کنی؟ 
          دنیا، وقتی نیستی، تاریک‌تره… صداهاش خفه‌ می‌شن، انگار نبض لحظه‌هام وایمیسته. نمی‌دونی چه جنون آرومی داره اسم تو…وقتی با صدای خفه‌ توی گلو، توی دل شب، صدات می‌کنم. مثل کسی که تنها پناهش، نفس کشیدنه، حتی اگر اون نفس، درد باشه.
          پس نرو… حتی اگه دنیا این خواستن رو خط قرمز کشیده،
          حتی اگه هر قدم با تو، یه قدم به سقوط نزدیک‌تره…
          بمون. با من.
          تو تهِ این جهنمِ شیرین،
          چون تو شدی نفسی که اگه نباشه…
          هیچ هیونجینی باقی نمی‌مونه.»
          
          شاید  اون متنو بلند رو نخوندی ولی اگه خوندی و خوشت اومد  
          : (دفتر خاطرات من) رو بخون اگه دنبال چنین داستانی ❤️❤️
          
          https://www.wattpad.com/story/395995140?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=koook_d

minsungmoz

ثلام خوشگله بابت بی اجازه پیام گزاشتن خیلیییییی معذرت ولی اولین فیکمه و خوشحال میشم یه نگاهی بندازی  موضوع خیلی متفاوتی داره و اکشن و کاپل اصلیشم مینسونگه
          
          https://www.wattpad.com/story/396746012?utm_source=android&utm_medium=ir.nasim&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=minsungmoz