سلام خوشگلای من امیدوارم منو یادتون نرفته باشه
میخوام با یه فیکشن جدید برگردم اما دوست دارم درمورد ژانر و کاپلش شما نظر بدید حتما برام بنویسید ،خودم چندتا ایده دارم ولی مطمئن نیستم درموردشون
سلام خوشگلای من امیدوارم منو یادتون نرفته باشه
میخوام با یه فیکشن جدید برگردم اما دوست دارم درمورد ژانر و کاپلش شما نظر بدید حتما برام بنویسید ،خودم چندتا ایده دارم ولی مطمئن نیستم درموردشون
دوستان من خیلی دنبال این فیک میگردم ممنون میشم اگر دارید لینکشو بزارید.
داستان راجب چانیول و بکهیونه که از بچگی دوست بودنتو روستا زندگی میکنند و چانیول پولداره بالاخره چانیول اعتراف میکنه و باهم رل میزنن بعد چند سال اتفاقی میافته که خانواده چانیول میمیرن و چانیول متوجه میشه مقصر خانواده بکهیون بوده میره به سئول و از بکهیون دوری میکنه و جواب تماسا و نامه هاشو نمیده اما بعد مدتی که بکهیون از چانیول بی خبره میاد دنبالش به سئول و چانیولو تو شرکت پدرش که الان خودش رئیسه میبینه چانیولم تصمیم میگیره انتقامشو با اذیت کردن بکتیون بگیره.
چانبک بود و خیلی قشنگ بود مناسفانه اسمشو یادم رفتته