Rozalin91

چقد به جانِ من توی این فیک کم لطفی کردین...
          	جان فقط یه مادر مهربونه که در عین حال خیلی شجاعه برای محافظت از زندگی وبچه اش داره فداکاری میکنه ولی قضاوتاتون بهم این حسو میده که داستانو‌ کمتر درک میکنید...
          	مارپیچ شهوت و دلدادگی برای من یه داستان خاصه نمیتونم سرسری ادامش بدم دلیل دیر آپ شدنش اینه...
          	بابتش متاسفم ...لطفا صبور باشید

melodyyyyzh666

@Rozalin91 سلام نویسنده جان. فکر می‌کنم که خودم خیلی جان رو درک میکنم. زندگیش رو هواست از اون طرف بخاطر دردهای کودکی که هنوز ازش خبر ندارین مجبوره اینکارا رو بکنه. خیلی منتظرم امیدوارم ادامه ی زیباش رو زودتر داشته باشیم. 
Contestar

Supernatural313

شیائوژان وجود نداشت.
          
          می‌توانستید تک‌تک واحدهای ساختمانی‌ای را که شیائوژان زمانی در آن‌ها زندگی می‌کرد در بزنید؛
          از همسایه‌ها درباره‌اش بپرسید،
          اما هیچ‌کس نمی‌فهمید دقیقاً درباره‌ی چه کسی حرف می‌زنید.
          
          نمی‌توانستید با هیچ‌کدام از دوستانش تماس بگیرید؛
          چون دوستی نداشت.
          پیدا کردن خانواده‌اش هم تلاشی بیهوده بود؛
          چون خانواده‌ای نداشت.
          
          در واقع، تنها کسی که از وجود شیائوژان خبر داشت…
          خوب—
          خودِ شیائوژان بود.
          
          و اگر راستش را بخواهید،
          بعضی روزها حتی خودش هم به این موضوع اطمینان نداشت.
          
          هیچ‌کس در این سیاره، شیائوژان را نمی‌دید.
          او نامرئی بود.
          سایه‌ای خاموش که بی‌صدا میان آدم‌های عادی حرکت می‌کرد—
          آدم‌هایی که دوست داشتند،
          عشق را تجربه می‌کردند،
          خانواده داشتند.
          
          فکر نکنید هرگز تلاش نکرده بود با کسی ارتباط برقرار کند.
          شیائوژان تلاش کرده بود.
          مشکل این‌جا بود که در این کار… افتضاح بود.
          
          تمام تلاش‌هایش
          به صداها و آواهای ضعیفی ختم می‌شد
          که تقریباً همیشه در گلویش گیر می‌کردند
          و هرگز راهی به بیرون پیدا نمی‌کردند.
          
          اما حتی اگر می‌توانست حرف بزند—
          واقعاً قرار بود چه بگوید؟
           #S_M_H 
          https://www.wattpad.com/story/405304865

Rozalin91

چقد به جانِ من توی این فیک کم لطفی کردین...
          جان فقط یه مادر مهربونه که در عین حال خیلی شجاعه برای محافظت از زندگی وبچه اش داره فداکاری میکنه ولی قضاوتاتون بهم این حسو میده که داستانو‌ کمتر درک میکنید...
          مارپیچ شهوت و دلدادگی برای من یه داستان خاصه نمیتونم سرسری ادامش بدم دلیل دیر آپ شدنش اینه...
          بابتش متاسفم ...لطفا صبور باشید

melodyyyyzh666

@Rozalin91 سلام نویسنده جان. فکر می‌کنم که خودم خیلی جان رو درک میکنم. زندگیش رو هواست از اون طرف بخاطر دردهای کودکی که هنوز ازش خبر ندارین مجبوره اینکارا رو بکنه. خیلی منتظرم امیدوارم ادامه ی زیباش رو زودتر داشته باشیم. 
Contestar

AliMajnoon

سلام :
          من تازه واردم از Iran ونگاهی به آثار شما انداختم وخیلی خوشم آمده،باید بگم زیبا ودوست داشتنی هستن درست مثل خودتون.

Rozalin91

@AliMajnoon مرسی نظر لطف شماست
Contestar

Rozalin91

سلام به
          من همه از سفر دو ساله ام برگشتم...
          می خوام عنوان باوفاترین ریدرهارو به شماها بدم
          مرسی که تو این مدت ازم حمایت کردید
          برای اینکه نهایت قدردانیمو نشونتون بدم امشب قسمت جدید فیک محبوبتونو آپ کردم همونی که کلی کامنت براش داده بودید
          خودتون میدونید کدومو میگم دیگه 
          مارپیچ شهوت و دلدادگی 
          جالبه بدونید برای دو سال رسما هیچی ننوشتم و اصطلاحا قلمم خشک شده نمیدونم که میتونم به اندازه قبل خوب بنویسم یا نه اما دارم سعیمو میکنم پس واسه پارت جدید بهم انگیزه بدید
          امیدوارم خوشتون بیاد
          دوستدار شما رزالین❤️

melodyyyyzh666

@Rozalin91 واقعا ؟!!!!!!!باورم نمیشه آه خدایا واقعا دو سال گذشت؟!!!!! چقد دوری لعنتی سخت بود
Contestar

Rozalin91

@Saramahani  هوممم کنچانابه اونجاهام میرسیم
Contestar

mariuseight

سلام عزیزم 
          نمیخوایی بیایی و برامون مارپیچ شهوت و دلداگی رو اپ کنی 

Rozalin91

@mariuseight های اپ میکنم ولی نمیدونم کی
Contestar

Rozalin91

سلام به همگی مخصوصا اونایی که به تازگی به جمعمون اضافه شدن خیلی خوش اومدین خوشحالم که اینجایید 
          دوستان خوبم داستان just you بعد از کلی کشمکش و تأخیر بلاخره به پایان رسید 
          اونایی که منتظر بودن داستان به پایان برسه بعد بخونن یا اونایی که اصلا این داستانو نگاهم ننداختن الان بهترین فرصته پس بفرمایید ...
           خوشحال میشم بخونیدش و نظراتتونو کامنت کنید 
          دوستدار شما 
          رزالین ♡