SarinaMehrabi

ببخشید که بدون اجازه شما اینجا چیزی تایپ میکنم اما بعد از مدتی تصمیم گرفتم یک فیکی بنویسم که واقعا زمانم رو روش بزارم :) 
          اگر دوست داشتی رز سفیدم در خونه "میراث"  رو بزن و کمی مهمونش باش و با میزبان های مهربونش همراه باش :)
          
          
          
          " میراث " 
          
          
          پک دیگری از نخ آلبالویی اش گرفت و با پیچیدن عطر تنباکو ، خمار چشمانش را بست .
          امشب بیشتر از هر شبی برای ذره ای خواب تشنه بود اما باز هم نقش چشمان رنگِ شب پسرک ، در پشت پلک هایش جلوه کرد . 
          پسری که تاریکی آن دو گوی تیره اش او را به دیدن انعکاس چهره دردمند خودش عادت داده بود .
          پسری که روزی در تاریکی چشمانش غرق در خواب بود ؛ درحالی که در این زمان برق خطرناکی در مردمک های سرکشش ، خواب را از مرد بزرگتر دریده بود ...
          
          
          
          ژانر : درام ، عاشقانه ، روانشناختی ، اسمات 
          کاپل : ویکوک ، یونمین ، ؟
          
          
          
          https://www.wattpad.com/story/374561364?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=SarinaMehrabi

Kimhed9795

سلام 
          مای لایف ... کلا متوقف شده؟! 

_Taekook_VK

@Kimhed9795  سلام ببخشید پیامتو دیر دیدم نه عزیزم روند فیک به کامنت و ووت بستگی داره پارت هشت دیر کامنت و ووت تکمیل شد برا همین دیر پارت گذاشتم.
            ممنون از صبرتون برا آپ شدن
Reply

Teahkook_writer

سلام عزیزم؛  ببخشید که بی اجازه وارد مسیج بوردت شدم و شلوغش کردم .. خوشحال میشم یه نگاه کوچولو موچولو بهش بندازی و مفتخرم کنی .
          
          یه داستان متفاوت از پسری که زندگی اروم و بی دردسرش با ورود دوست پسر مادرش دست خوش تغیراتی میشه و بعد گذشت چند روز ، دیگه اون زندگی اروم و کسل کننده سابق رو نداره .
          
          https://www.wattpad.com/story/318593161?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=share_reading&wp_page=library&wp_uname=Teahkook_writer&wp_originator=%2BH155Ro1mzME00WF%2BjY4Oq0dyjyi%2BrZ2u8y3kUyvMLdzVPLmDz4qbOJlaqr6PqyQ%2FKiSmoJ%2BCMxbxXPNbEXWSICbbUGTazvdyjtm3AlqGkHIFnRobqicKQF3Ilb4G6oq

mary_vicy

های کیوتی ببخشید مزاحمت شدم، اومدم یه فیکی معرفی کنم شاید خوشت اومد و سر زدی هوم؟ و میشه پیج نویسنده رو فالو کنی پلیز
          
          تهیونگ معشوق و عزیزترین کسشو از دست داده و توی غم و دردش غرق شده، یه روز فکر خودکشی به سرش میزنه و عملیش میکنه ولی میره تو کما، چی میشه اگه تهیونگ توی خاطرات قدیمش غرق بشه و بهوش نیاد؟ 
          https://www.wattpad.com/story/334817004

__Cica