جز به جز صورتت رو بلدم. دلم میخواد نقاشیت کنم
اما خیلی بلد نیستم. من فقط بلدم بنویسمت. دلم میخواد برات یه پیرهن بخرم و از عطری که دوست داری بهش بزنم بعد بگیرمش بغل و خیال کنم بغلت کردم. غرق شم تو تنت. انقدر تو بغلم فشارت بدم که بری تو وجودم. هر لحظه دلم برای یه تیکه از صورتت تنگ میشه. دیشب دم خواب یاد خنده ات افتادم. اخه وقتی می خندی یه خط می افته گوشه چشمت. الان دلم برای دستات تنگ شده. دلم میخواد دستاتو بکشی زیر چونه ام و مدام انگشتاتو روی صورتم بچرخونی. من دیوونه شدم. من نمیدونستم دوست داشتنت انقدر منو بهونه گیر میکنه. نمیدونستم