~آنسوی پیلههای درهم تنیده، رویای پروانه شدن در سرم ولوله به پا کرده بود. ولولهای پر شور که انگشتانم را برای به تحریر در آوردن واژگانی بیشتر در جان صفحات وا میداشت. به راستی که عشق همین بود!
"غرق در عمقِ کلمات و لذت بینهایتِ بازی دادناشان."~
- یه گوشهی امن، توی تیزی چشمهای یونگی..ƪ(˘⌣˘)ʃ
- JoinedJuly 1, 2020
Sign up to join the largest storytelling community
or
_roshana_
14 hours ago
کاش تواناییش رو داشتم و سنتروید رو توی یک هفته تمام میکردم. کاش انگشتهام باهام راه میاومدن. چشمهام خسته و دردناک نمیشدن. این روزها اونقدری ذهنم پر از کلمهست که دیگه داره کم کم به عذاب تبدیل می...View all Conversations
Stories by sopeloviin`~
- 4 Published Stories
𝐶𝐸𝑁𝑇𝑅𝑂𝐼𝐷' ~𝑆𝑂𝑃𝐸~
1K
231
11
مین یونگی از خیلی چیزها توی زندگیش مطمئن نیست. در واقع زندگی جوری باهاش تا کرده که به اجبار، باورش به خیلی چی...
#92 in romance
See all rankings
Friend or Boyfriend?^^ ~Sope OneSh...
171
34
1
اگه یونگی دیگه نمیخواست برای رابطهاشون مثل قبل وقت بزاره، اگه همه چیز تغییر کرده بود، اگه دیوارهایی از جنس...
#29 in short
See all rankings
Return to you."Sope"
50
14
1
یونگی و هوسوک؛ اونها از کودکی صمیمیترین دوستهای همدیگه بودن. هوسوک، در تمام لحظات شیرین کودکیاش، یونگی ر...
3 Reading Lists
- Reading List
- 35 Stories
- Reading List
- 1 Story