btslove_sk

بعد مدت طولانی تصمیم گرفتم یه داستان جدید اپ کنم
          	دمین معجزه سال داستانی هست که درواقع هیچوقت قرار نبود به اشتراک بزارمش ولی خب بخاطر یه دوست نظرم تغییر کرد امیدوارم ازش لذت ببرین 
          	

Mar_cus69

اما عاوزه افهم اللغه الي انت بتكتبها دي لغه اي قولي بس علي الاقل ارضي فضولي بس ونبي قولي انا مش هعرف انام النهارده من فضولي يرضكي 

Mar_cus69

معلش الاول غلط في حرف الي هو بدل ما اكتب(انا) كتبت (اما) اسفه 
Reply

Firooze2002

سلام دوست داشتی خلاصه‌اشو بخون>>
          
          همه چیز از جایی شروع شد که امپراطور، کسی که باید پدر صداش میزدم، تصمیم گرفت صیغه‌ی پسرعموی اولم بشم!
          
          من جنی، شاهدخت هفتم گوریو، مادرم یه گیسانگ از سرزمین هانه!
          اون صیغه‌ی مورد علاقه‌ی امپراطوره و منو برادر تنیم مجبور بودیم واژه‌ی نامشروع رو تموم عمر با خودمون بکشیم!
          برای فرار از ازدواج اجباری به سرزمین هان پناه بردم تا برادرمو پیدا کنم!
          اما اونجا درگیر دو شاهزاده‌ی هان، تهیونگ و سهون شدم!
          
          https://www.wattpad.com/story/366062796?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Firooze2002

Gol_queen

brrrrrbrrrrbrrrrr