کسی به یاد اون فنفیکی که هزا و لوبر توی یتیم خونه باهم هستن و در نهایت لویی از پنجره هول داده میشه پایین و میمیره هست؟
یا اون دایتان که لویی بعد پنج سال میره توی جنگل و یه پسر با لباس و دستبند های رنگی میبینه و دوباره عاشقش میشه، رو یادشه؟
the cliff
کسی به یاد اون فنفیکی که هزا و لوبر توی یتیم خونه باهم هستن و در نهایت لویی از پنجره هول داده میشه پایین و میمیره هست؟
یا اون دایتان که لویی بعد پنج سال میره توی جنگل و یه پسر با لباس و دستبند های رنگی میبینه و دوباره عاشقش میشه، رو یادشه؟
the cliff