"تا حالا چیزی در مورد اثر پروانه ای شنیدی؟"فکش را به انگشت شست و اشاره اش تکیه داد و به او خیره شد
"نه"چشمانش را در حدقه چرخاند
"بال زدن یه پروانه توی جنگل های آمازون میتونه باعث به وجود اومدن یه طوفان تو سواحل اروپا بشه"
"چی میخوای بگی"
"میخوام بگم که چیزای کوچیک..."مکثی کرد مشتش را باز کرد و با لودگی صدای انفجار درآورد"بومم..ممکنه اثرات خیلی بزرگی داشته باشن"
__
خوشحال میشم یه سری به بوکم بزنی عزیزم❤
همه بدبختیام از ورشکستگی بابام شروع شد.
از وقتی که مجبور شدم تو دالهوس کار کنم!
اما بهترین بخش زندگیم وقتی بود که با هری استایلز اشنا شدم.
به داستانم سر بزن، پشیمون نمیشی عزیزم.
فالو کن یا حمایت کن اگه دوست داری؛]
https://www.wattpad.com/story/217645665
سلام دارلینگ امیدوارم خوب باشی =*
از اونجایی که فن فیک جدید از زین کمه من یه داستان جدید با ایده ی تازه دارم مینویسم.
بقیه ی پسرا هم هستن و نقشای خیلی مهمی دارن
اسم فنفیک Back to lifeعه لطفا این فرصت رو بهم بده ^^❤️
https://my.w.tt/2S3AI9izM5
*این دومین داستانمه برای آشنایی میتونی به اولین بوکم که تموم شده هم سر بزنی:]*