_میخوای بفهمیاش؟ بزار بهت بگم...راه برگشتی نیست.
پلکهاش رو کمی فشار داد، الکل داشت مغزش رو میخورد.
_میخوام بدونم.
اطمینان توی نگاهش مینهو رو میترسوند، "از بذر نفرتی که همین حالا توی باغچهاش کاشت."
حرفش بیجواب باقی نموند...اما نه با کلمات، از لبهاش استفاده کرد اما نه برای حرف زدن.
"پس مراقب باش."
مینهو زهر تاریکی اون نیمه شب رو توی نگاهش جمع کرده و به لبهای داغ جیسونگ انتقال داد.
همراه بوسهای که به هیچ عنوان از سمت بیحواسی شکل نگرفته بود."
متاسفم اگر باعث شلوغی اینجا شدم...این بچه یکم به حمایت و توجه نیاز داره و امیدوارم تو بتونی کسی باشی که بهش تون توجه رو میدی:>
Genre: mafia, angst, smut
Couple: minsung, anhee
https://www.wattpad.com/story/350238442?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=share_writing&wp_page=create&wp_uname=this_is_mingi