fateme28_1d

جنگ شروع شد و تموم شد ولی کانکرد نه

iii_bts

          خیابان شانزه لیزه ، زمان حال: (۱۹۸۳)
          به عنوان یک مرد ۳۷ ساله در اواخر دهه سی سالگی بچگونه و دور از منطق بود که چشماش رو به سنگ فرش های کف خیابون بدوزه تا نگاه کند و کاو کننده اش توی محیط نچرخه! اما خیلی خسته بود... خسته بود از زندگی کردن توی خاطرات گذشته! میدونست بالا آوردن نگاهش و دوختن اون به اطراف قراره باز براش تداعی کننده ی ایامی بشه که خوی سرکشش باعث شده بود به جای این زنده بودن امروزش زندگی کنه!
          اون روزا... اون یک مرد قانون شکن بود... البته که بود! آخه مگه چند نفر شجاعت بوسیدن معشوق هم جنسشون رو توی خیابون اصلی پاریس داشتن؟ یا مثلا گرفتن دست هاش موقع قدم‌زدن، نشستن روی صندلی های کافه فرانسوی کنج خیابون و خوردن کروسان آغشته به هات چاکلت معروف اونجا از دست های همون معشوق هم جنسشون؟ 
          و ثانیه ای بعد مرد به خودش اومد، متوجه شد حتی بدون نگاه کردن به محیط پیرامونش قلب بی منطقش باز هم میتونه پرواز کنه به اون روزا، شاید اگر دست هاش رو توی جیب های پالتوی بلند نسکافه ای رنگش مشت میکرد کمی ... فقط کمی این دلتنگی دست هاش برای اون دست های همیشه سرد کمتر به چشم میومد؟
          تلخ خندید... 
          دختر کوچولوی شیرین زبونی که چشم هاش عجیب مشابه چشم های درشت و تیله ای کردش بودن رو به خاطر آورد:
          _عمو؟ من میتونم بابا صدات کنم؟
          _نه!
          _چرا نه؟
          _چون اینجوری بابات ناراحت میشه!
          _نمیشه!
          _البته که میشه! مردا دوست ندارن بچه هاشون یه مرد غریبه رو بابا صدا بزنه!
          _اگه من بابا نداشته باشم چی؟
          
          https://www.wattpad.com/story/364949022?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=share_writing&wp_page=create&wp_uname=iii_bts
          
           
          

miss_m_2818

آن که رخسارِ تو را رنگِ گل و نسرین داد
          
          صبر و آرام توانَد به منِ مسکین داد
          
          وان که گیسویِ تو را رسمِ تَطاول آموخت
          
          هم تواند کَرَمَش دادِ منِ غمگین داد
          
          من همان روز ز فرهاد طمع بُبریدم
          
          که عنانِ دلِ شیدا به لبِ شیرین داد
          
          گنجِ زر گر نَبُوَد، کُنجِ قناعت باقیست
          
          آن که آن داد به شاهان، به گدایان این داد
          
          خوش عروسیست جهان از رهِ صورت لیکن
          
          هر که پیوست بدو، عمرِ خودش کاوین داد
          
          بعد از این دستِ من و دامنِ سرو و لبِ جوی
          
          خاصه اکنون که صبا مژده فروردین داد
          
          
          عیدتون مبارک باشه 
          بهترین هارو براتون آرزو میکنم در کنار خانواده 

miss_m_2818

@fateme28_1d 
            وای اره راست میگی
            از سال ۲۰۲۲ دیگه سمت کیپاپ نرفتم همه چیز یادم رفته
            یوبین هم اسم بازیگر سریال د انتیمد بود از اونجا اشتباه گفتم فک کنم XD
            ای فلک تا کی کلک
Reply

miss_m_2818

@fateme28_1d 
            یوبین اون یکی بود اره این یونجون بود افرین
Reply

fateme28_1d

@miss_m_2818 الان اینو گفتی اسم اصلیش یادم رفت 
            چیزه  یونجون 
Reply