
Supernatural313
«یک گلوله، یک قلب، یک ورق جوکر…» رئیس بانک مرکزی، بامداد امروز با شلیک مستقیم به قلبش کشته شد. تنها نشانه: ورق جوکر با حرف بزرگ W که با پونز، بیرحمانه به پیشانیاش چسبانده شده بود. شهر در شوک فرو رفت. مردم، خشمگین و سردرگم، در خیابانهای منتهی به بانک مرکزی راهپیمایی کردند. اما سؤال سنگینتری از صدای گلوله بر سر زبانها افتاد: «آیا او واقعاً بیگناه بود؟» افشاگریها آغاز شد. پروندهای پنهان از تجاوز رئیس فقید به پنج امگای جوان... و باز، همان ورق لعنتی، همان W مرموز، بر صحنهی جنایت. هر ورق، آغشته به خون، حقیقتی سیاه را فریاد میزد. در پی آن، اسکن دیجیتالی ورق بعدی پرده برداشت از رسوایی تازه: افسری فاسد که با گرفتن رشوه، گناهکاران را آزاد و بیگناهان را به چوبهی دار سپرد. قتل معاون بیمه مرکزی... قتل تاجر بزرگ ویسکی... و لیست، هنوز کامل نشده... سه سال سکوت، سه سال سایه. و حالا، بالاخره پرده کنار رفته: قاتل سریالی، معروف به جوکر ـ دبلیو، کیست؟ افشاگر عدالت یا مجازاتگری در نقاب کابوس؟ ما فقط میدانیم که هر بار که حقیقتی دفن میشود، ورقی دیگر از جوکر در باد پدیدار میشود... ——— و حالا با گذشت بیش از یک سال، فصل دوم جوکر-دبلیو آغاز شد؛ همسفر قدیمی، خوشحال میشم که فصل دوم هم با من همسفر بشی♥️ https://www.wattpad.com/story/291472008