hyunlix_hera
"داستانی از پسر گناهکار به اسم لی فلیکس که عاشق فرشته و پسر کلیسا، هوانگ هیونجین میشه."
─ ✩ "کلیسایی که روزی برایش حکم بهشت را داشت، حالا به ویرانسرایی بدل شده بود. جایی سیراب از گناه، سیاه همچون طوفانهای آسمان، و آکنده از تاریکیِ درونش که در دل دیوارهای خوشتراش آن نقش بسته بود"
- تو میتونی یک خدا باشی و من ستایشت کنم، اما این و میدونم که به دنیا اومدی تا دلیل مرگم باشی.
- تا میتونی فرار کن...
چون سایهی سیاه و نفرینشدهی من، تا ابد روی سر تو... و این کلیسا... باقی میمونه.
https://www.wattpad.com/story/393401937?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=hyunlix_hera