kimiyagar7

من پارت جدید کوکجین جدیده رو آپ کردم ولی به خودم نشونش نمیده. این چه وضعشه:((((

kimiyagar7

@Arghavan7982  با هر آپدیت بدتر میشه فقط اپلیکیشنش
Reply

Arghavan7982

@kimiyagar7 دقیقا منم همین مشکلو پیدا کردم....جدیدا دیگه نمیفهمم واقعا پارت جدید اپ شده یا اینکه واتپد منو گذاشته سرکار
Reply

kimiyagar7

من پارت جدید کوکجین جدیده رو آپ کردم ولی به خودم نشونش نمیده. این چه وضعشه:((((

kimiyagar7

@Arghavan7982  با هر آپدیت بدتر میشه فقط اپلیکیشنش
Reply

Arghavan7982

@kimiyagar7 دقیقا منم همین مشکلو پیدا کردم....جدیدا دیگه نمیفهمم واقعا پارت جدید اپ شده یا اینکه واتپد منو گذاشته سرکار
Reply

T_snowflake_

سلام ببخشید بدون اجازه اومدم .
          خوشحال میشم به فیکم سر بزنی و اگه به دلت نشست حمایتش کنی♡♡
          
          
          https://www.wattpad.com/story/391904409?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=share_reading&wp_page=reading&wp_uname=T_snowflake_

T_snowflake_

@kimiyagar7 بوس بهت♡امیدوارم دوسش داشته باشی♡
Reply

kimiyagar7

@ T_snowflake_  سلااام
            حتما اضافه‌اش میکنم تا بتونم سر فرصت شروعش کنم♥︎
Reply

kimiyagar7

ای بابا چه سوت و کوه اینجا. فکر کنم از بس کسی نیست، حرفام اکو بشه..
          من تازه می‌خواستم بخاطر خوشحالی‌ام از قهرمانی رونالدو و برگشت پسرا، فردا که تعطیلم یه وانشات یا فیک چت دیگه و پارت آخر فلش بک red lie و پارت جدید misty moon رو آپ کنم ولی نیستید که ☹

kimiyagar7

@Rjkook05  مرسی عزیزم♥︎
Reply

Rjkook05

@kimiyagar7 عهههه عب نداره من منتظر میمونم ⁦^⁠_⁠^⁩ خسته نباشی
Reply

kimiyagar7

محکم با مشت زدم توی صورتش و گفتم "حق نداری به جفت من نگاه کنی"
          
          انگار انتظار ضربه‌ی من رو نداشت چون چند قدم عقب پرت شد و بعد صورتش رو دست کشید.
          جای حلقه‌ی ازدواجمون روی صورتش رو پاره کرده بود، اما جلوی چشمم زخمش بسته شد و صاف ایستاد.
          
          نفس عمیقی کشید و سر تکون داد. زد روی شونه‌ام و گفت "نترس... من به جفتت کاری ندارم"
          
          شونه‌ام رو از زیر دستش خالی کردم و گفتم "جدی؟!!!... من آینده و حس تو رو به جین دیدم"
          
          توی چشم‌هام پوزخندی زد و گفت "خوبه... پس میدونی... منم نمیگم بهش حسی ندارم... میگم بهش کاری ندارم..."
          
          توی سکوت به هم نگاه کردیم. کاش می‌شد همین جا می‌کشتمش.
          
          یونگی گفت "بیست ساله دنبالشم... از اولین باری که پیشگوم گفت پسر زمینِ من به دنیا اومد... از اون روز، ندیده عاشقش شدم... انتظارش رو کشیدم... اما... دیر رسیدم... باز هم دیر رسیدم و... تو زودتر رسیدی..."
          
          زیر لب غریدم "جین جفت منه..."
          
          پوفی کرد و چرخید. شونه بالا انداخت و گفت "میدونم... دیدمتون..."
          
          دوباره برگشت سمتم و گفت "انگار این بار حتی از اول هم سهم من نیست..."
          + نه... نیست. و من اهل قسمت کردن نیستم...
          
          ابرو بالا انداخت. سر تکون داد و گفت "میدونی تا حالا چند بار پسر زمینم رو پیدا کردم و پدرم اون رو کشته؟"
          
          اومد جلوم و با انگشتش زد به سینه‌ام و گفت "شاید باورت نشه اما این حسِ نداشتن، برای من از هر چیزی عادی‌تره... پس بیخود نزن توی فاز گرگ بازی... من هدفم از اینجا اومدن مشخصه"
          
          پوزخندی زدم و گفتم "هدفت مشخصه اما وسیله‌ی رسیدن به هدفت مال منه!"
          
          ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
          
          تولد پیشیِ ناپیدامونه...
          اینم یه اسپویل از اواسط جلد سوم Misty Moon و حضور زیبا و خاکستری یونگی‌، به همین مناسبت♥︎
          

kimiyagar7

@Nazanjin دیدم اشتیاقتون کم شده گفتم وسوسه‌اتون کنم
Reply

kimiyagar7

@sakura_61313 چشم روی هم بذاری میگذره :دی
Reply

kimiyagar7

خیلی وقته که پارت آخر red lie رو شروع کردم ولی فقط دو هزار کلمه نوشتم و هنوز به یک دهمِ اتفاقاتی که‌ می‌خواستم بهشون بپردازم هم نرسیدم:(
          در نتیجه احتمالا جای یه پارت، چهار یا پنج پارت دیگه داریم تا تموم شه.
          البته از اونجایی که ران بی‌تی‌اس رو دوباره شروع کردم به دیدن، این هفته هم نمیرسم تا آپ کنم :))
          خواستم حتی اگه یه نفر چشم انتظارش بوده، با خبر بشه.
          
          ( و برای جبران اگه کسی خواست، میتونم یه اسپویل از red lie یا misty moon بهش بدم :دی )

kimiyagar7

@moon_star_9297 آره یکمم به کاپل اصلی برسیم :دی
Reply

kimiyagar7

@Sobin_shi5 عزیزممم
            درکت میکنم♡
Reply

kimiyagar7

@Setayesh386 عزیزممرسی ازت
Reply

kimiyagar7

وسط استریماتون واسه تهجینی قشنگمون اومدم ازتون یه سوال بپرسم. چون تولد جین نزدیکه میخوام از شما بپرسم چی دوست دارید.
          به نظرتون آخر هفته پارت جدید red lie رو بنویسم یا بعد از مدت‌ها برم سراغ misty moon یا اصلا هیچ کدوم و یه وانشات بنویسم؟ :دی

kimiyagar7

@DelaramRad نوش جونت :دیی
Reply

DelaramRad

@kimiyagar7  پارت جدید خیلی چسبیددد 
            تنکیو
Reply

kimiyagar7

@DelaramRad اومدم یه نگاه به پارت قبل بندازم تا پارت جدید رو استارت بزنم
Reply

kimiyagar7

+ فکرش رو می‌کردی یه روز خودت واسه بوسیدن من پیش قدم بشی؟
          _ حتی آخرین گزینه‌ی لیست افکارم هم نبود!
          + اوه جدا؟ میتونم بدونم پس آخریش چی بود؟
          _ تا این حد عاشقت شدن... این جزء برنامه‌هام نبود. فکر می‌کردم محاله.
          + اما حالا اینجایی... درست توی بغل من.
          شاید باور نکنی ولی از همون اول میدونستم طوری عاشقت میشم که حاضرم برات بمیرم.
          و همین من رو می‌ترسوند...
          
          ◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇
          
          نمیدونم کیا منتظر Red Lie بودن اما متاسفانه فرصت نشد پارت جدیدش رو بنویسم:'(
          به جاش این اسپویل کوچیک از پارت‌های آینده رو از من بپذیرید.

kimiyagar7

@Nazanjin احتمالا آخر هفته:(
Reply

Nazanjin

@kimiyagar7 کی میاد پارت جدیدش☹️
Reply

kimiyagar7

جیمین و جین روی تراس بودند اما با دیدن من، جین دویید داخل خونه. 
          از این حرکتش جا خوردم. فکر می‌کردم میدوئه سمت من. 
          گرگ درونم شک کرد. 
          دیگه حال خودم رو نفهمیدم. 
          پیاده شدم و دوییدم سمت خونه.
           
          جیمین بازوم رو گرفت و گفت "هیونگ... صبر..."
           
          ادامه‌ی حرفش رو نشنیدم.  
          از پله‌ها رفتم بالا و در اتاق رو باز کردم.
          جین جلوی در حمام داشت لباس‌هاش رو در می‌آورد. 
          بوی نامجون همه جا پیچیده بود. 
          باورم نمی‌شد. 
          چیزی که می‌ترسیدم اتفاق افتاد.  
          بین خودم و در حمام قفلش کردم. 
          با ترس نگاهم کرد. 
          باید هم می‌ترسید.  
          حالم دست خودم نبود. 
          بوی یه آلفای دیگه روی تن جفتم برای گرگم قابل تحمل نبود.
           
          چونه‌اش رو گرفتم توی دستم و گفتم "تو جفت منی. آلفای گروه. پس چرا بوی اون عوضی رو میدی؟"
           
          با ترس بازوم رو گرفت و گفت "تهیونگا... داشتیم-"
           
          با داد گفتم "داشتین چی؟ چیکار می‌کردین که سر تا پا بوی نامجون رو میدی؟ ها؟"
          
          ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
          
          اینم یه اسپویل از اواسط جلد دوم Misty Moon و حضور پُر رنگ کیم فاکینگ نامجون اعظم به مناسبت تولدش^^

kimiyagar7

@Sobin_shi5 مرسی از انرژی مثبتت عزیزم♡♥︎ منم امیدوارم واقعا
Reply

Giglio_7

@kimiyagar7 گودووووو قطعا خودت و زندگیت در الویتین و امیدوام این شلوغی ها به حاله جسمی و روحیت کوچیکترین آسیبی نزنه♡واز طرفی هم امیدوارم زودتر این شلوغی ها برطرف بشه و بتونی بیشتر و بیشتر برامون پارت بزاری
Reply

kimiyagar7

@Sobin_shi5 منم خیلیییی عجولم واسه همین وقتی شروعش کردم هفته‌ای دو پارت میذاشتم ولی خب یهو سرم بی نهایت شلوغ شد:(
Reply

Esmeray_tj

سلام^^
          ببخشید بدون اجازه اینجا پیام میذارم!
          ممنون میشم یه نگاهی به فیک جدیدم که دارم می‌نویسم بندازی...
          مرسی که حمایت میکنی :)♡
          
          https://www.wattpad.com/story/344347241?

kimiyagar7

@ Esmeray_tj  سلام عزیزم
            اتفاقا توی کتابخونه‌ام هست. گذاشتم سر فرصت بخونم♡
Reply