هلو بستی،
میخوام بهت یه کتاب هدیه بدم ولی قبلش ،
بیا باهم بریم توی خیابونای لندن دور دور
و بعد یه سری به پارکی که زیام باهم آشنا شدن بزنیم و از کافه ای که زین برای لیام شکلات داغ خریده ،
هر خوراکی ای که دوست داریم بخریم و تا رسیدن به محلی که کتاب رو گذاشتم با خوردنشون مشغول شیم ،
همینجاست
* کتاب رو به سمتت میگیرم
برای تویه ، میدونم چیز با ارزشی نیست ولی با عشق بهت میدمش:)
لاو یو❤
https://www.wattpad.com/story/305086937?
سلامممم حالت خوبه ؟ متاسفم بدون اجازه مزاحمت شدم
فقط ازت یه خواهشی دارم اونم اینه که بهم یه فرصت بدی : )
اگه مثل من عاشق ژانر تخیلی ای و توی دنیاهای دیگه سیر میکنی، ازت دعوت میکنم یه سری به دنیای من هم بزنی : )
https://www.wattpad.com/story/283440409?