ChibeniTP

یکی بود یکی نبود 
          در یک روز گرم تابستونی دختری بود که بدجور لری میخواست 
          پس شروع کرد به نوشتن ایدش
          
          نوشتن پاراگراف اول کافی بود تا انتهای داستان مثل جادویی تو سرش نقش ببنده و عاشقش بشه 
          
          عاشق داستانی بشه که از عشقی در سالهای خیلی دور نوشته میشه 
          از عشقی افسانه ای 
          عشقی عجیب در انگلیس قرن ۱۸۰۰ و اتفاقات خواندنی ⁦(⁠*⁠_⁠*⁠)⁩
           
          حالا اون دختر اینجاست تا بوکش رو بهت هدیه بده و امیدواره که ازش خوشت بیاد زیبا ❤️
          
          
          https://www.wattpad.com/story/313585352?
          
          اد کردنش به ریدینگ لیستت بزرگترین کاریه که میتونی برای دیده شدنش بکنی ⁦^⁠_⁠^⁩
          
          ممنون❤️

ghnvti

‏« در رمهٔ موهایت
          هزار اسب وحشی‌ست!
          با زینِ لبخندی که بر
          لبانت چفت می‌شود
          و در چشم‌هایت شبی نشسته
          که بر جانم تاخت می‌زند!
          من آن حیوان رمیده‌ای،
          که از وحشی فریادهای خاموشت
          تا زیبایی‌ات جهان را یکسر،
          در مسیر بوسه‌های تند تو
          بر دهانم با تازیانهٔ لب‌هایت
          به شلاق می‌کشد. »
          
          
          به قول دایان: منو یادت میاد؟ من همونم‌ ها :))

negxrarjmnd

سلام:)))
            خیلی وقت بود که از این فضا دور شده بودم
            الان که اومدم شما با این شعر قشنگت شبمو زیبا کردی❤️
            امیدوارم روزای خوبی رو داشته باشی عزیزدلممم
Répondre

ghnvti

پیدا بکن یک آدمِ آدم‌تری را
          و شانه‌های محکم و محکم‌تری را
          آقای خوبی که دلش سنگی نباشد؛
          معشوق‌های دوستت دارم‌تری را
          من را رها کن هرچه می‌خواهی تو داری
          از دست خواهی داد چیز کمتری را
          با گیسوانت باد بازی کرد و رقصید
          و زد رقم، آیندهٔ درهم‌تری را
          تو آخر این داستان باید بخندی
          پس امتحان کن عاشق بی‌غم‌تری را
          من می‌روم، آرام آرام از همه چیز
          هر روز می‌بینی منِ مبهم‌تری را
          من را ببخش از این خداحافظ، خداحا...
          پیدا نکردم واژهٔ مرهم‌تری را.

negxrarjmnd

@ghnvti بک دادمممم❤️
Répondre

negxrarjmnd

@ghnvti چرا ندیدمممم ایدیت چیه نازم
Répondre

ghnvti

« روح سردر‌گم من
          بوی جنگل دارد
          و نگاه تو در آن
          آتشی می‌کارد
          چشم تو پنجرهٔ مرموزی‌ست
          کاش می‌دانستم
          پشت این پنجره کیست
          کاش می‌دانستم
          چه کسی در تو اقامت دارد
          کاش آتشی بودی و می‌سوزاندی
          علف هرزهٔ تردیدم را
          چشمه‌ای بودی و می‌رویاندی
          دانه‌ی خفتهٔ امیدم را. »

negxrarjmnd

@ghnvti کاش آتشی بودی و می سوزاندی 
            علف هرزهٔ تردیدم را 
            چجوری میدونی الان چی نیاز دارم :)))))
Répondre

ghnvti

« من زخم‌های بی‌نظیری
          به تن دارم اما تو
          مهربان‌ترین‌شان بودی
          عمیق‌ترین‌شان، عزیزترین‌شان.
          بعد از تو آدم‌ها
          تنها خراش‌های کوچکی بودند
          بر پوستم که هیچ کدام‌شان
          به پای تو نرسیدند، به قلبم نرسیدند.
          بعد از تو آدم‌ها
          تنها خراش‌های کوچکی بودند
          که تو را از یادم ببرند، اما نبردند.
          تو بعد از هر زخم تازه‌ای
          دوباره باز می‌گردی
          و هر بار
          عزیزتر از پیش
          هر بار عمیق‌تر. »

negxrarjmnd

@ghnvti اشکالی نداره ناناز
Répondre

ghnvti

@negxrarjmnd 
            ای وای من الان این ریپلای رو دیدم-
            عزیزممم ممنونم T_T
Répondre

negxrarjmnd

تو بعد از هر زخم تازه ای 
            دوباره  باز میگردی:))) 
            خیلی زیبا درست مثل تو:))❤️
Répondre

ghnvti

« بِبُرد از من قرار و طاقت و هوش
          بتِ سنگین دلِ سیمین بناگوش
          نگاری چابکی شَنگی کُلَه‌دار
          ظریفی مَه وشی تُرکی قباپوش
          ز تابِ آتشِ سودایِ عشقش
          به سانِ دیگ دایم می‌زنم جوش
          چو پیراهن شوم آسوده خاطر
          گَرَش همچون قبا گیرم در آغوش
          اگر پوسیده گردد استخوانم
          نگردد مِهرت از جانم فراموش
          دل و دینم دل و دینم بِبُرده‌ست
          بَر و دوشش بَر و دوشش بَر و دوش
          دوایِ تو دوایِ توست حافظ
          لبِ نوشش لبِ نوشش لبِ نوش. »

ghnvti

@fookinglost 
            ای وای من اطلاعی نداشتم. روم به دیوار T_T
Répondre

fookinglost

@ghnvti 
            چی؟؟؟؟ 
            چیییییی؟ 
            تو میگی باباجان؟ 
            وای نگو این کلمه امضاء منه همه منو با باباجان می‌شناسن 
            
            خیانتکار
Répondre

ghnvti

@fookinglost 
            عه شما هم می‌گی بابا جان؟ :)) چند وقته که افتاده روی زبونم
            بوس به خودت❤️
Répondre

ghnvti

«از تو سخن از به آرامی
          از تو سخن از به تو گفتن
          از تو سخن از به آزادی
          وقتی سخن از تو می‌گویم
          از عاشق از عارفانه می‌گویم
          از دوستت دارم
          از خواهم داشت
          از فكر عبور در به تنهایی
          من با گذر از دل تو می‌كردم
          من با سفر سیاه چشم تو زیباست
          خواهم زیست
          من با به تمنای تو خواهم ماند
          من با سخن از تو
          خواهم خواند
          ما خاطره از شبانه می‌گیریم
          ما خاطره از گریختن در یاد
          از لذت ارمغان در پنهان
          ما خاطره‌ایم از به نجواها
          من دوست دارم از تو بگویم را
          ای جلوهٔ از به آرامی
          من دوست دارم از تو شنیدن را
          تو لذت نادر شنیدن باش
          تو از به شباهت از به زیبایی
          بر دیده تشنه‌ام تو دیدن باش.»

negxrarjmnd

@ghnvti    تو لذت نادر شنیدن باش :) 
            خیلی زیباستت
Répondre

ghnvti

«گفت دیده‌ست مرا؛ اینکه کجا یادش نیست
          همه چیزم شده و هیچ مرا یادش نیست
          این ستاره به همه راه نشان می‌داده‌ ست
          حال نوبت که رسیده‌ست به ما یادش نیست
          قصه‌ام را همه خواندند؛ چگونه‌ست که او
          خاطراتِ منِ انگشت‌نما یادش نیست؟!
           بعدِ من چند نفر کشته، خدا می‌داند
          آن قدر هست که دیگر همه را یادش نیست
           او که در آینه در حیرتِ نیمِ خودش است
          نیمهٔ دیگرِ خود را چه بسا یادش نیست
          صحبت از کوچکی حادثه شد، در واقع...
          داشت می‌گفت مهم نیست مرا یادش نیست!»
          
          این شعر رو خیلی دوست دارم :)) یه غمِ بدی و در عین‌حال نازی داره.

ghnvti

@negxrarjmnd 
            خواهش می‌کنم عزیزِ من❤️
Répondre

negxrarjmnd

دوست داشتنی عه و خیلییی آبی :)
            مرسی سوییت هارت
Répondre