nill_vk

سلام عزیزانم.
          	این مدت غیب نشده بودم فقط فرصت کمی برای تعامل باهاتون داشتم اما سعی کردم تا می‌تونم ناشناس‌ها رو بی‌جواب نذارم و اینکه خیلی ممنون که به خاطر من و تورنس صبوری کردید. فردا براتون آپ می‌کنم و سعی دارم بی‌وقفه پارت‌های کوتاه با فاصله‌های زمانی کم بذارم تا خیلی منتظر نمونید. می‌بوسمتون، مراقب خودتون باشید:)

b7ts__army

توهم همینطور زیبا
Reply

thvhthv

@nill_vk مرسییی
Reply

Haniyesabet

@nill_vk مرسی خوشگله✨
Reply

vvvvv_kok

قتل های مشکوک تو کشور هایی که با هم متحد بودن باعث جاری شدن ترش تو رگ های مردم و سیاستمدار ها شده بود ولی در این بین گاراگاه جئون و فرمانده کیم عشق رو بهم تزریق میکردن و پا به پای هم برای جلوگیری از انقلابی سیاه می‌جنگیدند 
          ممنون میشم کاپل های ما روتو این انقلاب سیاه همراهی کنید 
          https://www.wattpad.com/story/387817906?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=vvvvv_kok

neg-jeon

جونگ‌کوک لبخند محوی روی لب هاش نشست عضلات و صاف و سیقلی بودن پوستش و بدن بی‌نظیرش که انگار ظریف کاری شده بود و عضلات ریز و درشتی که زیبایی زیادی به بدنش داده بود باعت این شد که جونگ‌کوک بی‌هوا زمزمه کنه 
          _خوش به حال جفتش
          زمزمه ای که به گوش روباه الفا رسید و باعث پوزخند محو و برق زدن چشماش شد
          
          https://www.wattpad.com/story/389279972?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=neg-jeon
          
          خوشحال میشم سری به بوکم بزنید و اگه خوشتون اومد حمایتم کنید

DejavuRaven

وقت بخیر لاو؛فیکشنِ کوچیکِ من تازه به‌پایان رسیده و به حمایتِ تو و نگاهِ ارزشمندت نیاز داره!خوشحال میشم اگه بتونم چند دقیقه‌ای رو میزبانِ نگاهت باشم~
          
          - نگاهِ تیره‌رنگِ تو رُلِ سیگاری بود که با عطرِ شکلاتیش قلبم رو به‌آغوش کشید و آخرین قطره از تردیدِ توی وجودش رو دود کرد.
          - پس حالا بذار به‌جای عطرِ شکلاتیِ چشم‌هام،لب‌هام تبدیل به دراگی بشن که تاابد بهشون اعتیاد پیدا می‌کنی.
          https://www.wattpad.com/story/377098996?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=DejavuRaven

jkscorp

داستان امگای مغلوبی که با انگشت‌نما شدنش در جامعه، رفته رفته صبر و ضعفش جای خودش رو به بی تحملی و قدرت داد و او تصمیم گرفت تا شهرش را برای مدت نامشخص که حدس می‌زد تا آخرین لحظه ی زندگی‌اش باشد، ترک کند و برای ساختن زندگی‌ای همراه با همه ی آرزو‌هایش درست در وسط جزیره ی اولونگدو، آماده شود، اما هیچوقت در اطرافش انتظار گرگ سیاه پوشی را که هر قدمش را می‌پایید، نداشت.
          
          https://www.wattpad.com/story/285640582?utm_source=ios&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details&wp_uname=busantownroad