pinkkit_ten

هایی.. اگه مینسونگ دوست دارین از‌ش حمایت کنید :)
          	https://www.wattpad.com/story/296295972

hyunlix_hera

"داستانی از پسر گناهکار به اسم لی فلیکس که عاشق فرشته و پسر کلیسا، هوانگ هیونجین میشه."
          ─ ✩ "کلیسایی که روزی برایش حکم بهشت را داشت، حالا به ویران‌سرایی بدل شده بود. جایی سیراب از گناه، سیاه همچون طوفان‌های آسمان، و آکنده از تاریکیِ درونش که در دل دیوارهای خوش‌تراش آن نقش بسته بود"
          
          - تو میتونی یک خدا باشی و من ستایشت کنم، اما این و میدونم که به دنیا اومدی تا دلیل مرگم باشی.
          - تا می‌تونی فرار کن...
          چون سایه‌ی سیاه و نفرین‌شده‌ی من، تا ابد روی سر تو... و این کلیسا... باقی می‌مونه.
          https://www.wattpad.com/story/393401937?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=hyunlix_hera

REYY1389

https://www.wattpad.com/story/401785443?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=REYY1389
          سلام من به تازگی شروع کردم به آپ کردن فیکشنم توی واتپد... خوشحال میشم اگر حمایتم کنید
          کاپل:هیونلیکس و چانهو
          ژانر:مافیا، درام، رمنس، اسمات، امپرگ

hwangmarli

بعضی حضورها، شبیه زمزمه‌اند...
          نمی‌فهمی از کِی بودند - فقط ناگهان می‌فهمی که دیگر نیستی، اگر نباشند.
          
          ︵.‿୨˚‌୧‿.︵
          
          در شوروی یخ‌زده، جایی که حتی دیوارها حافظه دارند و آینه‌ها دروغ می‌گویند، صدایی آرام در شب طنین می‌اندازد.
          چیزی، یا کسی، آمده‌ است.
          نه با صدا، نه با قدم - با نگاهی که پرده از رازها می‌کشد.
          
          او ساکت است. مرموز.
          مثل نقاشی نیمه‌کاره‌ای که هنوز نمی‌داند پایانش چه رنگی‌ست.
          
          و من؟
          در میان تمام دروغ‌ها، فقط کنار او بود که احساس کردم دارم زندگی می‌کنم.
          نه نفس کشیدن، نه گذشتن. زندگی‌کردن.
          
          اما در جهانی که با جنگ دست‌به‌گریبان است،
          جایی برای نجات دل‌ها نمانده.
          و عشق...
          عشق ما، میان شعله و سایه، نفس می‌کشد.
          
          https://www.wattpad.com/story/397371701?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=hwangmarli

inthenameeofaurora

جیسونگ پسری ساده و معصوم بود، ولی پشت لبخند ملایمش یه راز تاریک پنهون بود. چیزی که مینهو خیلی دیر فهمید... و وقتی فهمید، وارد جهنمی شد که جیسونگ با دست های خودش ساخته بود.
          
          -"من اون فرشته‌ای نیستم که تو تو خیال‌هات ساختی، لی مینهو... من زهر می‌ریزم تو جامی که با لبخند بهت تعارف می‌کنم. دنیامون پر شده از درد و وسواس، جایی که تنها راه زندگی کنار من، قدم زدن تو سقوطه.
          حالا بگو، می‌تونی این شیطان رو دوست داشته باشی؟ یا اینکه این عشق لعنتی، آخرش ما رو نابود می‌کنه؟"
          
          اگه دنبال فیکشن مینسونگ هستی که با لطافت شروع می‌شه ولی آروم‌آروم کشیده می‌شی به دنیای تاریکی که از اعتماد، کنترل می‌سازه و از عشق، وسواس، پیشنهاد میدم موگه رو بخونی:)
          خوشحال میشم به جمع برف کوچولوهای من بپیوندی♡
          https://www.wattpad.com/story/397971590?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Theaurrora

hayonmoo

https://www.wattpad.com/story/399602499?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=hayonmoo
          
          سلام قشنگم.
          توی این دنیایی که پر شده از داستان‌های تکراری، من خواستم یه جهان متفاوت خلق کنم.
          کتابی که نوشتم اسمش دنیای "ایلمرا"ئه؛ داستانی فانتزی با فضای تاریک، شخصیت‌هایی با گذشته‌های پیچیده، و عشقی که ساده و سطحی نیست.
          روایتی از جادو، قدرت، زخم‌هایی کهنه و احساسی که آهسته و عمیق شکل می‌گیره.
          
          مرکز داستان حول سه شخصیت ساخته شده:
          فلیکس، وارث قدرتی ممنوعه با قلبی پر از سکوت.
          هیونجین، نگهبانی که گذشته‌اش از او یک سایه ساخته.
          و هان جیسونگ، جادوگری که قانون‌ها رو نه تنها می‌شکنه، بلکه از نو می‌سازه.
          
          همه‌ی این‌ها در دنیایی به اسم «ایلمرا» شکل می‌گیره؛ با نقشه‌، مناطق جادویی، سلسله‌مراتب قدرت و قوانینی که هر قدم خلافشون، یک مرگ خاموشه.
          
          اگر دنبال داستانی هستی که فقط سرگرمت نکنه، بلکه حس‌ت رو هم درگیر کنه، خوشحال می‌شم بهش سر بزنی و نظرتو برام بنویسی.
          خواننده‌ای که می‌خونه، ادامه دادن داستان رو واقعی‌تر می‌کنه.
          
          

yashaaws

سلام قشنگم ببخشید مزاحم میشم
          این اولین فیکه یکی از دوستای منه خوشحال میشم بخونینش و  حمایتش کنین:)
          https://www.wattpad.com/story/389830938?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=momoraiy