![](https://img.wattpad.com/useravatar/Teahkook_writer.84.129372.jpg)
Teahkook_writer
تهیونگ نمیتونست و نمیخواست بیشتر از این با فکر کردن به بوسيدن اون لب های باریک و وسوسه انگیز ، خودش گناهکار کنه . ابدا نباید پاکی و معصومیت وجود پسر خرگوشی با این افکار خرابش قاطی کنه . هیچ کلمه ای در دنیا برای توصیف احساسات تهیونگ مقابل جونگکوک شیرین و خرگوشی و تو بغلی مناسب نبود . پسر کوچکتر بدون هیچ تردیدی مثل بچه خرگوش گمشده سرش توی سینه بزرگ و مردونه تهیونگ قایم کرد و گریه هاش از سر گرفت . Vkook https://www.wattpad.com/story/318593161?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=share_writing&wp_page=create&wp_uname=Teahkook_writer&wp_originator=2ViyJJMfUq5WQmUHAN2Z0FOVuT1AfH%2FCkQS5cvuP9ZTRo9OKu5agW4LK0poZkq6QNQBqIpKGYlAPdTHH4lLhVJsrlWeK2Uo1CC4Mlre4fEURq5AlVj04YDGdTFUucRdX