قم بالتسجيل كي تنضم إلى أكبر مجتمع لرواية القصص
أو

"یه بار بالای پل ایستاده بودم به مرگ فکر میکردم جرعت اینو داشتم که بپرم و به همه چی پایان بدمولی نمی خوام اینجوری باشهخواستم صحبت کنم با یکی این افکار و به اشتراک بزارمولی هیچ کس نبود. نه خانوا...عرض جميع المحادثات