Inscrivez-vous pour rejoindre la plus grande communauté de conteurs
ou
صدای آبشار رو که شنید به قدمهاش سرعت داد. میدونست اینجا میتونه پیداش کنه. زل زد به آب روون. سایه کج و موج خودش رو میتونست ببینه اما اونی که باید رو نه. قفسهی سینهاش تیر میکشد... دل تنگی همیشه...Afficher toutes les Conversations
Histoire par yasamin4444S
- 1 Histoire Publiée
خالیتر از خلا [زیام]
313
60
4
ما گیر افتادیم. جز سیاهی رنگی دورمون نیست و ناامیدی تنها امیدمونه واسه زنده موندن. اگه آخر این تونل نوری میب...