روز آشنایی

665 80 19
                                    

تو کلابی که تقریبا پاتقش محسوب میشد منتظر دوست کودنش البته از نظر خودش بود بله درست حدس زدید منتظره مارکم من نمیفهم این ادم چه مشکلی داره که همیشه باید دیر بیاد واقعا نمیفهمم

بله اقا به الخره بعد نیم ساعت تشیف اوردن مجبور بود دوست پسره عزیز شم بیاد خیلی از یوتا خوشم میاد اه اه پسره ی نچسب

+سلام چه عجب نمیومدین یه وقت
_ببخشید هیونگ یوتا داشت لباس میپوشی
×سلام تیونگ هیونگ خوبی
+سلام یوتا خوبم باز داشتی مارک و میکردی نه شما دوتا خسته نمیشه نه؟؟
_یا هیونگ کی گفته که ما داشت.....
تیونگ پرید وسط حرف مارک
+تو یه نفر حرف نزن که من میدونم با تو که داشت لباس میپوشید آره من که دیگه میدونم یوتا لباس پوشیدنش دو دیقس
_هیونگ
×عاشقتم هیونگ که خودت میفهمی
+زهر مار نگو این جام میخوای بکنیش
×پس به نظرت واسه چی اومدیم
+شما دوتا دهن ما رو صاف کردین همش تو حلق همین
×بای هیونگ ما رفتیم
+کوفت برو ببینم تا کجا میخوای این بچرو مست کنی
×تا هرجا که دلم بخواد
_یا فاکینگ نایوتا فکر نمیکنی بس باشه
×نه عشقم ازین فکرا نمیکنم
_خیلی پرویی
+کوفت جم کنین این بندو بساتو عنترا گمشین برین دیگه
_×پس ما رفتیم
با هم گفتم و از من دور شدن
داشتم ویسکیمو میخوردم که یه دفعه جهیون دوست کلاس زبانم که حدودا چهار ساله ندیده بود مش رو دیدم
ولوو سورپریز شدم چقدر بالغ شده چقدر هات شده اوه
به دفعه سرشو چرخوند و منو دید به یکی از بادیگارداش یه چیزی گفت که من نفهمیدم همون بادیگارداش اومد سمتم
-سلام
+های
-تیونگ تویی
+امام بله بفرمائید
_ شما از الان ماله رییسید
+وات ده فاک بله
_یعنی ارباب گفت شما باید بیاین باهاشون بیاین و با ارباب باشین
+با من بود دیگه
+بله با شما بودن پرنسس
+یا من پسرم پس نبابد بهم بگی پرنسس
.یه دفعه خودش اومد سمتم و بادیگاردرو کنار زد
×اخه زیادی خواستنی برا همین فکر کرد دختری پرنسس من از طرفش عذر میخوام
فاککککککک او این چقدر جذابه خدا نگه داره
+تو میتونی دوست دختر یا یه دختر کوفتی واسه خودت پیدا کنی من حوصله شر ندارم

وات ده فاک یه دفعه دستشو برد دو طرفه پهلوم و بلندم کرد خیلی وات ده فاک
+ببخشید. اقای

You real Love Me Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang