part 3

838 226 304
                                    

سلام!
مدیا رو چک کنین. اینا لویی و هریِ دانشجوئن.
منتهی خیلی تو فاز ماه عسلن. عکس هم ارتباطی با داستان نداره...😐
اگه بنظرتون زیادی جوونن در دفاع باید بگم فلش بکا از سال اول دانشگاهه

آره و اینا

ببینم با مومنتای این پارت چندتا کشته میدیم..😥😦

°•------------•°

"هرولد، چندبار دیگه باید بهت بگم. تو بشقابم بروکلی نذار. انقدر چیز سختیه که نمیفهمیش؟" بابابزرگ لویی غر زد اما بهرحال شروع کرد به خوردن غذاش.

"میخوای جلوت چیپس بذارم؟ به شکمت نگاه کن، داره کم کم میزنه بیرون." بابابزرگ هری جواب داد و یه کاسه از بستنی موردعلاقه‌ی بابابزرگ لو جلوش، روی میز گذاشت.

"همونطور که خودت گفتی، من دیگه شصت سالمه. تو که نباید انتظار داشته باشی شکمم شیش تیکه باشه. درضمن من قدیما خودم سیکس پک داشتم." بابابزرگ گفت و قاشق رو توی کاسه‌ی بستنی برد تا بازم ازش بخوره. غذا به کلی فراموش شده بود.

"من ازت شکم شیش تیکه نخواستم لو. ولی حداقل میتونی یه رژیم غذایی سالم داشته باشی. این غذاهای آشغال قراره فقط حالتو بدتر کنن. و تو از اون اولشم هیچوقت سیکس پک نداشتی."

"خیلیم داشتم." بابابزرگ لو چشاشو ریز کرد و بابابزرگ هری بی‌توجه بهش قربون صدقه‌اش رفت.

"تو یه شکم بامزه و نرم داشتی."

"نخیر. من از مربی باشگاه خواسته بودم تا اونارو برام بشمره، شیش تا بودن." بابابزرگ لو گفت و دست به سینه نشست.

"من بهش پول دادم تا اینکارو بکنه. چون درغیر این صورت تو اعصابت بهم میریخت..."

"و بعدشم باهات سکس نمی‌کردم. آره؟ تو امشب روی کاناپه می‌خوابی." بابابزرگ همونطور که حرف می‌زد بازدمشو با حرص آزاد کرد.

بابابزرگ هری چشماشو چرخوند. "بجمب سبزیجاتتو بخور."

"تو شعار منو میدونی هرولد. هرچی می‌خوای بخور، هرکار میخوای بکن، تو هیچوقت نمی‌فهمی کی قراره بمیری. من نمی‌خوام به این فکر کنم که وقتی مُردم چیزی که دوست داشتم رو نخوردم. ولی بجاش مجبور بودم این...این چیز سبز بی‌مزه رو بخورم."

بابابزرگ اچ سرشو تکون داد و سوپش رو خورد.

"میخوای فردا برای قهوه بری بیرون عسلم؟" بابابزرگ لو گفت و با بی‌میلی سبزیجاتشو خورد.

Trouble (L.S) [Persian translation]Where stories live. Discover now