Dear Michael
ساعت 12 شبه و هنوز بیدارم
امروز بعدازظهر بعد از دو ماه بالاخره رفتم دانشگاه
نمیتونستم تورو از ذهنم بیرون کنم و گوش بدم استاد اسمیت چی داره میگه
جای خالیتو کنارم حس میکردم
وقتایی که بی حوصله بودم و حوصله درسو نداشتم سرمو میذاشتم روی شونه هات و چشمامو میبستم
نگران نبودم میدونستم تو جزوه هارو مینویسی و بهم توضیح میدیزل زده بودم به صندلی خالی کنارم
یاد اولین دیتمون افتادم
موهاتو صورتی کرده بودی و حتی بیشتر از قبل زیباتر شده بودی. گربه کوچولوی صورتی منکاش اینجا کنارم بودی
دلم برای گرمای تنت تنگ شده دلم تنگ شده واسه وقتایی که روی تخت کادل میکردیم و فیلم نگاه میکردیم
سرتو روی شونه هام تکیه میدادی و من بغلت میکردم
چقد زود دیر میشه نه؟
خسته شدم مایکی
نمیشه بیای منم با خودت ببری؟*لوک همینگز، 26 آگست 2018*