صبح روز بعد، هری دست اونو گرفت و باهم برای صبحانه خوردن رفتن. زین با انگشت شصتش با سرپنجه های هری بازی کرد ولی وقتی کارشو متوقف کرد هری قیافش غمگین شد و زین دوباره انجامش داد.
لویی با محبت نگاهشون کرد و نایل قیافه گیج شده ای به خودش گرفت، لیام همینجوری که چشاشو میچرخونه سعی کرد لبخندشو بپوشونه.
"شما دوتا خنده دارید " اون بهشون گفت، تلاش کرد صداش جدی به نظر برسه اما به طرز وحشتناکی شکست خورد.
هری به لیام زبون درازی کرد" شما فقط حسودی میکنید " زین به هری نیشخندی تحویل داد و بهش تنه زد.
زین انگشتاشو تو جیب پشت هری فرو کرد و از هتل خارج شدن و سمت جمعیتی از فن ها رفتن.
__
وقتی به محل برگزاری کنسرت رسیدن، زین برای روشن کردن سیگار رفت بیرون. اون کنار سطل آشغال پرسه زد چون به خاطر بوی بد که فضارو گرفته بود هیچ فنی نزدیک اونجا نمیشد تا از پشت حصارا تلاش کنه که ازش عکس بگیره. البته، بوی آشغال ها انقد زیاد بود که حتی هیچکس دیگه ای جز اون درو برش نباشه.
"سلام" هری گفت و جاشو تغییر داد تا دیده بشه. زین حتی مطمئن نیست که چطور اون اینجا پیداش کرده.
"سلام" زین سرشو داد بالاتر و دود سیگارو از بین لباش خارج کرد موقع گفتن کلمات.
هری حرکت کرد و نزدیکش شد، دستشو روی یکی از شونه های زین گزاشت و بهش تکیه داد پس تونست سرشو رو شونه آزادش بزاره. زین یکی از دستاشو روی کمر هری قرار داد و نوازشش کرد.
" چه خبر، عزیزم؟ "
"دل تنگتم " هری نفسشو تو گردن زین آزاد کرد.
زین پُک دیگه ای به سیگارش زد و اونو گوشه لبش رها کرد تا بتونه اون یکی بازوشو دور هری بپیچونه. اونا همینجوری ایستادند درحالی که زین سیگارشو پُک میزد و دودشو از طرف دیگه لبش بیرون میداد تا وقتی که به فیلتر رسید، سری تکون داد و پرتش کرد رو زمین.
به محض اینکه دود سیگارش محو شد، هری سرشو چرخوند طوری که بینیش به بینی زین برخورد کرد، مثل یه بوسهی اسکیموییِ دیگه.
به سرعت دهنشو به زین فشار داد و لب پایینشو لیس زد تا زمانی که زین از هم بازشون کرد. اون پسر یکمی خجالتی بود. هری قبل از اینکه عقب بکشه، زبونشو توی دهن زین چرخوند. زین کارشو تعقیب کرد و هم زمان که دهنشو لیسید زبون اونو میک زد تا اینکه هری با اعتراض ناله کرد. زین گرمای شدیدیو زیر شکمش حس کرد و زیر دلش پیچی خورد.هردوی اونا وقتی از هم جدا شدن نفسای عمیق میکشیدن و گونه های هری از خجالت گل انداخته بود. زین انگشتاشو لای موهای فر پشت گردن هری برد و پیشونیشو به پیشونی هری فشار داد. چشماشو بست تا نفس بگیره و چند دقیقه ای تو همون حالت موندن قبل اینکه هری بکشه عقب. زین دستای هریو گرفت و انگشتاشون به هم گره خورد.
“بریم تو؟ یکم بعد صداهامونو چک میکنن“
هری به نشونه مثبت سر تکون داد و دست زینو فشار داد.
...........
بابت تاخیر متاسفم ولی خبر خوب این که پارت بعد اسمات داره..
YOU ARE READING
Basorexia [stylik †]
Romanceزین بعضی وقتا فراموش میکنه که دوست پسر هری نیست. {short story} " ترجمه "