زین هریو به اتاقش میبره ، کمرشو ماساژ میده وقتی برای باره دوم تو توآلت بالا میاره و بعد یه لیوان اب دستش میده.
هری دهنشو میشوره و آبو تو سینک خالی میکنه و زین مشغول آماده کردن مسواک واسه اون میشه. هری درحالی که دندوناشو مسواک میزد هنوز غمگینو ناامید ب نظر میرسید. کفو از تو دهنش تف میکنه بیرون و بعد به زین زل میزنه با چشای درشتُ بامزش و صورت ناراحت اما در عین حال خنده دارش.
زین لبخنده کوچیکی میزنه چون هری بعضی وقتا خیلی احساسی میشه. اون هریو مجبور میکنه دولیوانو نصفی آب بخوره حتی وقتی به نظر میرسه که مسته چون اگر اینکارو نمیکرد صبح بیشتر پشیمون میشد(آب کمک میکنه اثراته الکل کمتر بشه رو بدن)
"از همه چیز متنفرم" هری به اون گفت.
کفه دستاشو رو چشماش فشار میده ، مثل اینکه هنوز ممکنه گریه کنه به خاطره هیچی. زین دستای اونو از رو صورتش دور میکنه و به سمت تخت میبرتش. کفشاشو از پاش در میاره و از شره تیشرت و جینشم خلاص میشه. ملافه ها از قبل کنار زده شده بودن پس میره رو تخت و پشتشو به هدبورد تکیه میده. هری پیرهن و ژاکتشو از تنش در میاره و سعی میکنه شلوارشو هم در بیاره قبل اینکه از کفشاشو از تو پاش بکشه بیرون که این کارشو سخت تر میکرد و بلاخره از پایین شلوارشو میکشه تا کامل در بیادو بعد بدنشو رو تخت میندازه و دستاشو دور پاهاش حلقه میکنه ، سرشو رویه رون زین میزاره. این نمیتونه راحت باشه جوری که تو خودش جمع شده بود، ولی شکایتی هم نداشت.
زین انگشتاشو توی موهای هری حرکت میده و گره های ریزشو باز میکنه. اون شروع میکنه لالایی که خواهر بزرگترش برای خواهر کوچیکترش میخوند رو خوندن. شعر اروم و سافت بود ، یکم بعد اینکار هری خوابش میبره. روی پاهای زین خوابش عمیقتر میشه جوری ک آب دهنش را افتاده بود. این شرم اورو خنده داره و همینطور غلط انداز.
زین سرشو به هدبورد تکیه میده و چشاشو میبنده با اینکه میدونه اگه اینجوری بخوابه فردا صبح به خاطره درد گردنش از خودش متنفر میشه.هری توی خواب صداهای ریزو نرمی از خودش درمیاره و زین لبخند میزنه.
YOU ARE READING
Basorexia [stylik †]
Romanceزین بعضی وقتا فراموش میکنه که دوست پسر هری نیست. {short story} " ترجمه "