زین تایم دوش گرفتنشو از دست داد چون سرگرم امضا کردن برای فنا بود. اون هیچوقت به جیغ هایی که دخترا موقع دیدنش میزدن عادت نمیکرد، حتی جوری که بعضی از دخترای جوونتر با دیدن لبخند زدنش به اونا اشک میریختن. این یکم دیوونه کنندس و در عین حال یجورایی هم عالی.
اون مجبور بود که رو صندلی عقب ون بشینه برای اینکه بقیه برای بوی بدی که میداد به ته فرستاده بودنش، اون میخندید و چشماشو میچرخوند و تهدید میکرد که میخواد بازوشو دور شونه لیامو نایل بندازه ، تا اونام همونقدر بوی عرق بدن ولی پسش میزدن . هری اخم میکنه و میره عقب پیش زین.
" تو بویِ بد نمیدی" اون گفت، صورتشو توی گردن زین فشار داد و نفسه عمیقی کشید. " تو هنوز عطر مخصوص خودتو داری"
" تو یه عروسکی " زین گفت. اون دستشو دور شونه هری انداخت و تو بغل کشیدش. اصلا هیچ راهی نداره که بویی نده، اون لباسشو تا از استیج خارج شد عوض کرد و بیرون به شدت مرطوب بود پس حداقل 30 دقیقه بود که لباسش دوباره خیس از عرق شده.
هری اخم کرد و بازوهاشو دور گردن زین محکم پیچید.
نایل رو صندلیش میچرخه تا چیزی به اونا بگه که متوقف میشه ، پوزخند کوچیکی گوشه لباش نقش میبنده و مدت زیادی بهشون نگاه میکنه قبل از اینکه بگه " شما دو نفر واقعا شیرین ترینید."
این حرف باعث لبخند زدن زین میشه و هریو به خودش فشار میده.
-
" من دارم میرم حموم " زین اعلام میکنه و به سمت حموم میره به محض اینکه به اتاقاشون برمیگردن.
اونا توی اتاقشون یه وان بزرگ شبیه جکوزی داشتن، و زین اروم و قرار نداشت تا امتحانش کنه.
آبو باز میکنه و توپکه کوچیک چاهکو میزاره تا وان پربشه و از عطر مخصوص حموم توش میریزه. اهمیتی نمیده که بقیه به خاطر علاقه داشتنش به حموم توی وان دستش بندازن؛ این یه استراحت عالیه و بیشتر از هرچیزی باعث میشه ذهنش باز بشه.لباساشو در میاره و وقتی وان تا نصفه پر میشه میره داخلش. آب داغ بلافاصله باعث شل شدن عضلاتش میشه و نفس عمیقی میکشه، به دیواره وان تکیه میده و وقتی کامل توش جا میگیره انگشتای پاش به طرف دیگه وان برخورد میکنه، و اب تا سینش که میرسه شیرو میبنده.
در باز میشه و هری با اخم کوچیکی به داخل سرک میکشه. " منم میتونم بیام؟ " میپرسه و صداش خجالت زده بود، جوری که انگار هیچوقت مجبور به شِیر کردن حمام باهم نبودن.
زین لبخندی میزنه و شونه هاشو بالا میندازه " توهم بو گرفتی انقد تو ماشین خودتو بهم فشار دادی؟ "
هریم متقابلا شونشو بالا میندازه " شاید، میتونم؟ "
" حتما "
اون به سرعت لخت میشه و زین نگاه میکنه، چرا نکنه؟ هری اندام رو فرمی داره و زین خوشش میاد بدنای متناسبو نگاه کنه. به نظر نمیرسه که هری هم به خاطر برهنه شدن خجالت زده باشه پس زین برای دید زدنش شرمنده نیست. هری داخل وان میشه و پشتشو به قفسِ سینه زین تکیه میده، زانوهاشو خم میکنه و به سینش میچسبونتش و چونشو روشون میزاره ولی اجازه میده دستهاش کنار زین توی آب بمونه.
اونا قبلا هم باهمدیگه لخت تو استخر هری شنا کردن. البته زین مُصِر توی قسمت کم عمق باقی مونده بود و اونا بیشمار با هم دوش گرفتن پس این خیلی متفاوت نیست براشون. آب گرم و به خاطر صابونِ تو وان کدرِ.
پس وقتی هری پاهاشو کامل تو آب فرو میبره، زین چیزی نمیتونه ببینه. هری به خودش اجازه میده تا آرامش بگیره و ریلکس بشه و سرشو به شونه زین تکیه میده و انگشتای دستشو دور انگشتای اون گره میزنه.زین ضربه های کوچیکی با نوک بینیش به گونه یه هری میزنه تا وقتی که هری کمی به سمتش برمیگرده و بهش نگاه میکنه. لباشو گوشه لبای هری فشار میده و هری یکم لبخند میزنه و از روی عادت زبونشو روی لباش میکشه. خودشو بالا میکشه و لب های زینو میبوسه و لب هاش نرم و کمی از اثر زبونش خیسن.
اونا زمان کوتاهیو با بوسه های سافتی که بین هم ردو بدل میکنن میگذرونن، فقط یه معاشقه دوستانه بین اونا شکل میگیره تا وقتی که آب سرد میشه و پوست انگشتای هری جمع میشه. زین خودشونو از تو وان میکشه بیرون و آبو تخلیه میکنه، به هری حوله میپوشونه و تا تخت میبرتش. اونا پیچیده در بغل هم خوابشون میبره و تخت بوی عطر حمامشونو میگیره.
YOU ARE READING
Basorexia [stylik †]
Romanceزین بعضی وقتا فراموش میکنه که دوست پسر هری نیست. {short story} " ترجمه "