part 3

309 78 9
                                    

ماه دوم هم سپری شد. جلسه دوم هم برگزار شد. جین و نامجون ظاهرا نتونسته بودن یونگی رو به حرف بیارن. اون مدام همه چی رو انکار میکرده. هنوز این آرامش قبل طوفان تموم نشده. یونگی همچنان ساکت بود. اون روز یکی از بدترین اتفاق ها افتاد. بد تر از اتفاق روز اول کارش حتی. یکی از مشتری ها کلا قراردادش رو فسخ کرده بود و حتی بدون هیچ خبری مبلغ خسارت رو براشون واریز کرده بود و جوابشون رو نمیداد. نامجون و جین و هوسوک دستاشون میلرزید. هیچکدوم جرئت نداشتن سمت اتاق یونگی برن تا بهش خبر بدن. جین و نامجون هوسوک رو هل دادن.

جین: تو مسئول بخش فروشی تو باید بگی.

هوسوک رنگش پریده بود: ولی تو مسئول قرار داد هایی.

جین: من تنظیمشون میکنم فقط هوسوک.

هوسوک سمت منشی رفت: من باید آقای مین رو ببینم. موضوع مهمیه.

منشی تماس گرفت: جناب جانگ مدیر فروش اینجان. میگن باید ببیننتون.

یونگی: بفرستش پیش کیم نامجون.

منشی گوشی رو گذاشت. قبل اینکه بتونه کاری کنه هوسوک وارد شده بود.

یونگی همونطور که سرش پایین بود گفت: فکر کنم اجازه ندادم داخل شی.

هوسوک: یه مشکلی پیش اومده.

یونگی: میشنوم.

هوسوک: شرکت پارک قراردادش رو فسخ کرده. مبلغ خسارت فسخ رو ریخته و جواب تلفن رو نمیده.

یونگی خودکارش رو زمین گذاشت: یه چیزی برای دفاع از خودت بگو. هر چیزی. بگو چطوری یه مشتری مهم از دست رفته و تو متوجه نشدی.

با صدای خفه ای گفت: فقط ی دلیل بیار جانگ هوسوک.

هوسوک: من...من متاسفم.

یونگی داد زد: بهت گفت دلیل بیار.

جین و نامجون که از پشت در صدا رو شنیدن بهم چسبیدن.

جین زمزمه کرد: دو ماه سکوت تموم شد جون.

نامجون: فکر نکنم زنده بیاد بیرون.

هوسوک : من دلیلی ندارم. نمیدونم چرا یدفعه اینکارو کرد. ما دو هفته پیش براش جنس فرستادیم. همه چی خوب بود. مثل همیشه سفارش داد. من نمیدونم.

یونگی زمزمه کرد : جانگ هوسوک. میشه فقط برای یه بار برای یه کارت دلیل بیاری؟

هوسوک تازه متوجه شد. منظور یونگی فقط الان نبود. منظورش برای تمام این ۵ سال بود.

هوسوک: من میتونم اونو توضیح بدم ولی این مشکل ...

یونگی: برو بیرون.

هوسوک: ما میریم دیدنش. باهاش حرف میزنم. راضیش میکنم. هر کاری لازم باشه میکنم.

یونگی خسته و آروم گفت: الان فقط میتونی از این در بری بیرون.

We Best LoveWhere stories live. Discover now