سیلام😶
*کسایی که اونیکی بوکمو میخونن: واقعا بهم اعتماد کردین؟😂😐
چجوری تونستین؟
از من به شما نصحیت هیچوقت ب من اعتماد نکنین😁
بریم سراغ فیک
______________________جونگکوک عصبی طول و عرض قصر و متر میکرد و هر از گاهی "اه"ی میکشید و مشتشو به در و دیوار میکوبید
سمته یونجون برگشت و عصبی نگاش کرد+ مطمعنی؟ واقعا میخواد بیاد؟
# ا-اره خودشون گفتن
+ آههههههه"اه" کلافه ای کشید و شروع کرد به تکرار کارش
و حالا چرا اینقد کلافس؟
چون...•فلش بک نیم ساعت پیش•
+ یونجون چرا ناراحتی؟
# عا..عام پ-پیغام رسان مادرتون گ-گفتن مادرتون میخواد برگرده
+ نه.. نههههههههجونگکوک داد زد و مشتی به دیوار کنارش کوبید
و شروع کرد به متر کردن طول و عرض قصر و این کار ادامه داشت•پایان فلش بک•
و اینم دلیل اینکه چرا کلافه
و حالا مامانش مگه چشه؟
خب باید بگم یه نمونه بدتر از هوسوک بود و تا جونگکوک ازدواج نمیکرد ولکن نبود و رفتنی نبود ولی دلیل اصلیه نگرانی جونگکوک مادرش نبود
پدرش بود= کوکککککککک
+ بله هیونگ؟
= میدونی مامان داره میاد؟جونگکوک با تعجب به یونجون که سرش پایین بود نگاه کرد و صداش کرد
+ خنگ دو؟
# بله؟
+ فقد من نمیدونستم؟
& نه منم نمیدونستم
+ اوه چه باحالجونگکوک با حالت تمسخر و حالت مسخره ای گفت و به هوسوک نگاه کرد که داشت پَر درمیاورد
هر چی نباشه همدستش داشت میومد و مطمعن بود که میتونه کوک و به ازدواج با یکی از اون عجوزه های سرزمین تاریک مجبور کنه+ وات د فاک؟ چرا خوشحالی؟
= هع😎 تا اخر این ماه ازدواجت حتمیه
+ فاک یو هیونگگفت و سمته اتاقش رفت
_______________________× یاااااا کوتوله خوابالو بالشمو بده
÷ یه سانت ازت بلند ترم و عمرایونگی با لحنه از خودراضی گفت و بالشو بیشتر بغل کرد و چشاشو بست و تو سکوتِ قبله جیغ و دادِ جیمین ریلکس کرد
_ بِچِ هااااااا
÷ فاک این چش شده؟ به خدا یچیش شده این
× الان نباید با حالت چص سره ما داد میزد؟
_ بچ من الان دقیقا دارم همین کار و میکنمممممممداد زد و سرشو تو بالشش فرو کرد و جیغ کوتاهی کشید و بعد برگشت و نگاشون کرد و با حالت سوالی شونه بالا انداخت
_ چتونه؟
÷× زیادی غیر عادی رفتار میکنی
_ می...
٪ چصخلا بیاین شاممممبا داد جین ساکت شدن و بعد یه نگاه شیطانی به که فقد خودشون معنیشو میدونستن سمته در دوییدن و وسط راه همو مینداختن و معنیه نگاه چی بود؟
"هر کی زودتر از هر راهی بره سره میز شام برندس"
و بعله از هر راهی که شده
جیمین از همه جلوتر بود و زبونش و دراورد ولی با فرود اومدن کسی جلوش که فقد یک سانت با میز فاصله داشت نفسشو حرصی بیرون داد
× همیشه تقلب میکنی
_ قرارمون هرراهی بود یعنی تقلبم جزوشهجیمین ادایه تهیونگ و در اورد و مشتی نثاره ( نصار؟ نسار؟ خو بلد نیستم😁 املام و ۱۰ شدم از ۲۰ ) بازوش کرد
یونگی که پوکر تهیونگ و نگاه میکرد
مگه تهیونگ چیکار کرده بود؟
کاره خاصی نکرده بود فقط از پنجاهو دو تا پله پریده بود پایین مثله همیشه
خو الان میگین بالداره و میتونه ازش استفاده کنه ولی تنها قانون بازی اینه که نباید از بال استفاده کرد
باحاله نه؟
میدونم😎
( میتونم قسم بخورم این بخشش کاره تهیونگِ )٪ باز شما دیوونه بازیاتون شروع شد؟
_ اوما ( مامان *میدونم میدونین😒 ولی دلم خاص بگم😁 ) گوشنمه ^^با حالت کیوتی لباش و جلو داد و لپاشو باد کرد و به مامانش ( همون جین خودمون😐😂 ) نگاه کرد
___________________________سیلاممممممممممممی دوباره😐
خبین؟ خوشین؟ سلامتین؟....( چیز دیگه ای به ذهنش نرسید )
تو گوه نخو... عام... راستی من با این یارو پرانتزیه یکی نیستیما
( هستیم ولی با شخصیت های متفاوت )
اسم من و ک میدونین نازنین و اسمه این یارو پرانتیزیه اسمش ن...
( نفسم😁 )
فاک یو
( فاک یو تو^^ )خب من دیگه شمارو قاطی دعوامون نکنم و دوستون دارم و اها راستی خب ووتاتون خیلی کمه و من متاسفم ولی باید شرت ووت بزارم
شرت ووت: ۷ تا
دوشتون دارمممممم💜
YOU ARE READING
Love potion♡
Randomاین بوک به علت گشادیه نویسنده و درگیر بوک دیگری بودن فعلن متوقف شده است ولی خیلی زود ( زر میزنه) دوباره اپ میشه یه پری که به شمشیر بازی علاقه داره ولی چون شاهزادس نمتونه تمرین کنه، چون از همه کوچیک تره و ضریف تره همیشه باید ازش محافظت بشه نمیتونه...