19 the secret room

47 17 12
                                    

"یعنی چی که نمیشه برم خونه ؟"

"تا یه راهی پیدا کنیم کابوسات تموم شه میای پیش من "

"اما.." جه بوم به سمتش برگشت و انگشت اشارش رو روی لب های یونگجه گذاشت " اینقدر بهونه نگیر بچه " یونگجه پاهاشو به زمین کوبید اما جه بوم بی توجه بهش وسایلش رو از بیمارستان تحویل گرفت .هر دو به طرف ماشین مشکی رنگی که بیرون بیمارستان پارک شده بود رفتن .یونگجه به اطراف نگاه کرد "یوگیوم کجاست ؟"

"بهش خبر دادم که میایم خونه وسایلتو برداریم اونجا منتظرته " یونگجه آهی کشید و سوار ماشین شد.

یوگیوم توی آپارتمان منتظرش بود. با دیدن یونگجه به طرفش دوید و محکم بغلش کرد " خوشحالم که امروز مرخص شدی حسابی نگرانمون کرده بودی" یونگجه لبخندی زد و محکم تر بغلش کرد .

"مشکلی برات پیش نمیاد اینجا تنها بمونی؟ "

"نه دیگه، کسی نیست هی بیاد اذیتم کنه " و بعد هر دو خندیدن "ولی زود برمیگردی مگه نه؟ پسر ترسناکه گفت این شرایط موقتیه "یوگیوم با سر به جه بوم که تو چارچوب در ایستاده بود اشاره کرد. یونگجه با صدای بلند خندید و سرشو تکون داد. هر دو به داخل اتاق یونگجه رفتن تا یه سری از وسایلش جمع کنن. یونگجه تعدادی پیراهن و تیشرت توی چمدونش چپوند. لپ تاپ و دوربین رو توی کیف مخصوصش گذاشت. قاب عکس خودشو مادرش رو هم لابه لای لباساش پیچید و توی چمدون گذاشت . نیاز به وسیله ی دیگه ای نداشت. جمع کردن زودتر از چیزی که فکر میکردن تموم شد. چمدون به دست به سمت در اومد جه بوم چمدون رو ازش گرفت و کیف دوربینش رو دوشش انداخت. از یوگیوم خداحافظی کرد و وارد آسانسور شد. یوگیوم و یونگجه برای بار دیگه همو بغل کردن .

یونگجه زیر لب گفت "زودتر از چیزی که فکر کنی میبینمت"

درو پشت سرش بست و وارد آسانسور شد. جه بوم در سکوت چمدون رو دستش گرفته بود. به صفحه ی نمایش آسانسور که نشون میداد دارن به طبقه ی همکف میرن.

یونگجه به جه بوم نگاه کرد موقع اخم کردن واقعا ترسناک میشد.اما وقتی میخندید، شیرین ترین موجود دنیا بود. لبخند کم رنگی زد و به محض باز شدن درهای آسانسور به دنبال جه بوم از ساختمان خارج شد.

"من اینجا میخوابم؟" به تخت دو نفره داخل اتاق جه بوم نگاه انداخت .

"اره ..چرا؟ رنگ ملافه هاشو دوست نداری؟ میتونیم عوضش کنیم.."

"نه..منظورم اینه که این جا اتاق توئه..یه اتاق دیگه توی راهرو بود، نمیشه.." جه بوم حرفشو قطع کرد "نه..اون اتاق نمیشه....همینجا میخوابی"

"اما پس تو ؟"

"من چی؟"

"تو کجا میخوابی؟" جه بوم لباشو لیسید . قدمی به سمت یونگجه برداشت و دستشو زیر چونش گذاشت " من نیازی به خواب ندارم بچه "

the atomic curseWhere stories live. Discover now