تهیونگ-
جیمین_
جین *
با لذت از جاجانگمیونی ک جین و تهیونگ سفارش دادن براش میخورد
_ اومممم خیلی خوشمزه بود ممنونم ازتون
جین با لبخند خوشکلش به جیمین نگاه کرد
از اینکه تونست به جیمین ک انگار رنگ به رخسار نداشت و دلیلش گرسنگی بود
چیزی بده بخوره از ته قلب خوشحال بود
تهیونگ بعد از اینکه یکم از غذاش خورد اونو سمته جیمین داد
-بیا بخور جیمینا
جیمین سرشو اورد بالا با دیدن ظرف پر تهیونگ نگاش کرد
_اما تهیونگا من سیر شدم
تهیونگ لبخند زد
-پس با خودت ببر خونه ات هر وقت گشنه ات شد بخور باشه؟
جیمین به تهیونگ و جین نگاه کرد
_ممنونم ک بفکرم هستید اما تهیونگا نمیتونم قبول کنم
تهیونگ نگاش کرد
- من نمیخورم و برای بعدا غذا دارم
*تهیونگ راست میگه کیوتی اون یه غذارو دوبار نمیخورع زیادی وسواس داره
و جین صورتشو به حالت چندش مانند در اورد
-هیییییونگ مسخرم نکن فقط دوست ندارم یه غذا رو دوبار گرم کنم چون مزه اش به اولشه
*همین دیگه بخاطر این عقیده تخماتیکت تویه غذا من دیگه غذا درست نمیکنم چون من یه نوع غذا برا سه وعده درست میکنم ولی تو میخوای متفاوت باشن اصلش به اینه نابغه
-اره تو راست میگی پینکی جین
و اینجا بود ک جین با صورت سرخ شده عین ماشین رپ رگبار بست به جون تهیونگ
جیمین با تعجب و خنده نگاشون میکرد اون دوتا فقط بخاطر یه غذا دارن اینجوری جرو بحث میکنن؟
و قهقه اش اونجایی بیشتر شد ک جین به تهیونگ یه تیکه کوفته پرتاب کرد ک خورد تو صورت تهیونگ و صورت تهیونگ به طرز کیوتی خنده دار شد انقدر خندید ک نزدیک بود پس بیوفته
حاضر بود قسم بخوره انقدر بهش خوش نگذشت و خیلی خوشحال بود ک تونست بعد دو سه روز یه چیزی به جز شیرتاریخ گذشته و سیب وخرمالو بخوره چون هر وقت میخورد بعد از تمرین مسوم میشد و باید دو روز استراحت میکرد تا حالش بهتر بشه
بعد از خداحافظی سختی ک داشتن از هم جدا شدن
چرا سخت؟
چون اون دوتا با چشمای پاپی طور به جیمین التماس میکردن بیاد پیششون بخوابه
و از اونجایی ک جیمین میدونست پیش دوستاش معذب میشه قبول نکرد بره و از اونجا رفت
...
بعد از پیاده روی نسبتا طولانی ک داشت به کلبه رسید
خسته تر از اونی بود ک بره حموم کنه و حالا تنها یه مشکل بزگ داشت ک ذهنشو درگیر کرده
باید کار جدیدی پیدا میکرد
به اطراف کلبه نگاهی انداخت و اهی کشید
تو این چندسال کوتاه با وجود کار های پاره وقت نتونست یه خونه هم اجاره کنه
ولی باز خوشحال بود ک این کلبه مالکی نداره
اگه داشت حتما انقدر درگیره ک حوصله تخریب کردن یا فروختنش رو نداره
_حتی تو هم مثل من تنهایی کلبه....از وقتی ک یادمه تو تنها خونه من بودی و امیدوارم هیچ روزی پیش نیاد ک من بخوام تنها سقف بالا سرم رو ترکش کنم یا از دستش بدم
از تویه پنجره ی شکسته به قرص ماه خیره شد
و انقدر خیره موند تا پلک های خسته اش روی چشماش افتادن و بخواب رفت
------------------------------------------
حالتون چطوره ؟
میدونم خیلللللللللی با تاخیر زیاد بود ولی بلاخره اپش کرده
نظرتون چیه ک یه پارت معرفی شخصیت ها بزارم
تو کامنت ها بهم حتما بگید
ستاره بچینید
بوس بوس
![](https://img.wattpad.com/cover/259223306-288-k975266.jpg)
YOU ARE READING
𝑪𝒉𝒂𝒏𝒈𝒆
Romance»»----- - -----«« نام فیک: تغییر کاپل اصلی:یونمین کاپل فرعی: ژانر: ورزشی_رومنس_زندگی نامه_اسمات_هپی اند خلاصه : شاید بنظرشون این یه کار بچگانه و عجیب باشه ولی اپلود اون ویدیو شاید در جدیدی تو دنیایه جیمین ۱۷ ساله باز کنه و باعث یه اتفاق بشه یه ت...