من عاشق کاور بوکم🥺❤
خدایی خنده هاش دیوونه کنندس
دلم موخاد دندونشو بخولم😂🌻
~~تو ماشین بودیم،
بنظرم دختر خجالتیه بود، اخه همش ساکت بود
-چیزی نمیخای برات بخرم؟+ن، ممنون
-اسمت چیه؟
+ا/ت، شما چی؟
-خوشبختم، من جونگکوکم، ولی معمولا کوک صدام میکنن.
+میتونم بتون بگم کوک اوپا؟
ی تکخندی زدم،
باحال بود اخه کسی منو کوک اپا صدا نمیزد-هرچی دوست داری, نمیخاد اوپا بگی مهم نیس
+یجورایی راحترم،
-مهم نیس، خوب رسیدیم..
خونم بزرگ بود ن زیاد ولی خوب بود
سه تا اتاق داشت و ی اشپزخونه
باغ داشت ماشین رو، ی استخرم میخورد-ا/ت پیاده شو از اون ور برو برو، اینجا خیسه میوفتی
+اهوم چشم
(ا/ت)
امروز گندترین روزم بود،
همه خونمون با همه وسایلمون سوخت،
الان هیچی ندارم، فق ی کارت پولی ک اونم تو کیفمهاخلاقم یجورایه ک سریع گرم نمیگیرم،
کند با کسی دوست میشم..پس مسلما کند با جونگکوک صمیمی میشدم،
خونه خیلی قشنگی داشت،
بزرک بودو سرسبز،از راه روی ورودیه خونش رد شدم ک صداشو شنیدم
-به خونه بی روح من خوش امدی(خنده خرگوشی)
بنظرم پسر شری بود،
ازونا ک از دیوار راست میرن بالا..بعد اون حملش خندیدم ولی یجوری که نبینه،
ولی خندش خدایی کیوت بود،-کفشتو دربیار بزار اونجا
+اهوم، چشم
بعد وارد شدیم،
چشام از کاسه درامد..«خونه بود یا خرابه شام»
لباساش کل خونه رو پوشونده بود
ولی خداروشکر غذا نداشت مثل فیلما-ببخشید،خیلی نامرتبه
+ن مهم نیس!
سریع رفت تو اتاق منم از فرصت استفاده کردمو لباساشو از روی زمینو زمان جمع کردم،..
امد بیرون،-ن ن دست بشون نزن، خودم جمع میکنم، کثیفن
+لباسشوییت کجاست؟
-امم..داخل اشپزخونه
بدون توجه ب حرفش رفتم گذاشتم تو لباسشویی
KAMU SEDANG MEMBACA
kook oppa:)🌻
Romansaوضغیت:[کامل شده] یه دختر هفده ساله که خونش تو اتیش میسوزه و.. fiction:boyxgirl about:jungkook & you writer: hyumin✨