p..2

845 99 67
                                    

من عاشق کاور بوکم🥺❤
خدایی خنده هاش دیوونه کنندس
دلم موخاد دندونشو بخولم😂🌻
~~

تو ماشین بودیم،
بنظرم دختر خجالتیه بود، اخه همش ساکت بود


-چیزی نمیخای برات بخرم؟

+ن، ممنون

-اسمت چیه؟

+ا/ت، شما چی؟

-خوشبختم، من جونگکوکم، ولی معمولا کوک صدام میکنن.

+میتونم بتون بگم کوک اوپا؟

ی تکخندی زدم،
باحال بود اخه کسی منو کوک اپا صدا نمیزد

-هرچی دوست داری, نمیخاد اوپا بگی مهم نیس

+یجورایی راحترم،

-مهم نیس، خوب رسیدیم..

خونم بزرگ بود ن زیاد ولی خوب بود
سه تا اتاق داشت و ی اشپزخونه
باغ داشت ماشین رو، ی استخرم میخورد

-ا/ت پیاده شو از اون ور برو برو، اینجا خیسه میوفتی

+اهوم چشم


(ا/ت)

امروز گندترین روزم بود،
همه خونمون با همه وسایلمون سوخت،
الان هیچی ندارم، فق ی کارت پولی ک اونم تو کیفمه

اخلاقم یجورایه ک سریع گرم نمیگیرم،
کند با کسی دوست میشم..

پس مسلما کند با جونگکوک صمیمی میشدم،

خونه خیلی قشنگی داشت،
بزرک بودو سرسبز،

از راه روی ورودیه خونش رد شدم ک صداشو شنیدم

-به خونه بی روح من خوش امدی(خنده خرگوشی)

بنظرم پسر شری بود،
ازونا ک از دیوار راست میرن بالا..

بعد اون حملش خندیدم ولی یجوری که نبینه،
ولی خندش خدایی کیوت بود،

-کفشتو دربیار بزار اونجا

+اهوم، چشم

بعد وارد شدیم،
چشام از کاسه درامد..

«خونه بود یا خرابه شام»

لباساش کل خونه رو پوشونده بود
ولی خداروشکر غذا نداشت مثل فیلما

-ببخشید،خیلی نامرتبه

+ن مهم نیس!

سریع رفت تو اتاق منم از فرصت استفاده کردمو لباساشو از روی زمینو زمان جمع کردم،..
امد بیرون،

-ن ن دست بشون نزن، خودم جمع میکنم، کثیفن

+لباسشوییت کجاست؟

-امم..داخل اشپزخونه

بدون توجه ب حرفش رفتم گذاشتم تو لباسشویی

kook oppa:)🌻Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang